نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات شهدا
خاطره خودنوشت شهيد "اکبر ربيعی"(2)؛
شهيد "اکبر ربيعی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: امروز عصر برادران فيلمبردار به پادگان آمدند و از آنجا به گردان کميل تشريف آورند و از ما در يک اتاق فيلمبرداري کردند و برادر حاج خليل داودي ضمن عرض سلام و سلامتي خود و ديگران آرزوي توفيق روز افزون کردند و پيامي که به مردم شهيد پرور دادند اين بود که امام را تنها نگذارند و تا جان و نيرو در بدن آنهاست ايستادگي خواهند کرد و امام عزيزمان را تنها نخواهند گذاشت و فرمودند که ما اهل کوفه نيستيم که امام را تنها بگذاريم .
کد خبر: ۴۷۲۱۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۳

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
هدف این است که روح امیدواری را در این افراد زنده کنم و یادآوری کنم که مسئولیت یک خانواده بر دوششان است و باید احساس مسئولیت داشته باشند.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۱۰

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
حاج آقا! شما با این اتوبوس بروید و من با اتوبوس بعدی می آیم. به خدا شرمنده ام، آخر مادرم قسمم داده و گفته با شما هم سفر نشوم! مادرم می گوید که شما بدشانس هستید
کد خبر: ۴۷۲۱۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۹

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
صالح استاندار و دکتر شیبانی هم وزیر بهداشت و درمان بود. با آن حال و وضعیت، حرفم را قطع کرد و گفت: نه نه، بگو نیاید، وقت دکتر از حیات من بیشتر ارزش دارد، نه، نه.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۸

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
گفت: مگر من اسم حضرت محمد را... نگذاشتم حرفش تمام شود و گفتم اللهم صل على... فریاد زد که مرد ناحسابی! خودت بگو اسمت چیست؟ باز صلوات فرستادم.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۷

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
دو ماه گذشت. یک شب آقای طالبیان برای بازدید به محل آمد. کار را تمام شده دید و با رضایت مندی گفت: به خدا قسم این کارهاست که برایت می ماند و به درد آخرتت می خورد. آن پیرزن را به یاد می آوری؟ حالا هر بار که این پله ها را طی کند، تو را دعا می کند.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۶

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
می گفت: پاشید، پاشید، می خواهم جارو کنم و با جارو میزد به پایمان. بلند شدیم و نشستیم. خنده ام گرفت و با خود گفتم که بنده خدا از کجا بداند آقایی را که با جارو دارد بیدار می کند، آقای شهردار است.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۵

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
خانم میزبان برای خوش آمد گویی و پذیرایی به اتاق آمد. حجاب کاملی نداشت. آثار ناراحتی را در چهره حاجی دیدم. بلند شد و رفت وضو گرفت و گوشه اتاق به نماز ایستاد و آن قدر نمازش را ادامه داد تا این که سفره غذا پهن شد.
کد خبر: ۴۷۲۱۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۳

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
شهید رجایی به محض شنیدن نام وی، به احترام از جا بلند می شود و می نشیند و با خوشحالی می گوید: آقا معلم! بهترین گزینه برای این سمت هستند. ایشان حق معلمی به گردن ما دارند. در زندان آقا معلم صدای اش می کردیم.
کد خبر: ۴۷۲۱۰۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

خاطرات شهدا: شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
گفت: اگر کسی در شهرداری منتظر حتی یک امضاء بماند من مدیونش خواهم بود. حالا اینجا هیچی، در آخرت چه جوابی دارم بدهم؟ حاج آقا طالبیان یک مسئول نبود؛ یک فرشته خدمت بود که از جانب خدا برای خدمت به خلق فرستاده شده بود.
کد خبر: ۴۷۲۱۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

"بهرام مسعودیان" پیشکسوت گردان تخریب لشکر 32 انصار الحسین همدان:
عملیات کربلای پنج نمونه عینی اخلاص و تواضع شهیدانی بود که خالصانه و غریبانه در راه حفظ وطن جان شیرین خود را تقدیم انقلاب کردند.
کد خبر: ۴۷۲۰۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲

من به همراه یکی از دوستانم، وارد یکی از پایگاه‌ها شده و با صحنه‌ بسیار عجیبی روبرو شدیم، فرمانده گروهان را دیدم که در کنار جنازه‌ یکی از شهدا نشسته است، وقتی ما را دید ... ادامه این خاطره از همرزم شهید «صفر اسمعیلی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۲۰۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۳۰

ناگفته هایی از زندگی شهید اسلامیان:
شهید اسلامیان همواره تلاش می کرد تا بهترین رفتار و منطبق با اسلام ناب محمدی را داشته باشد و در طول شش سال زندگی مشترک کوچکترین برخوردی منافی با این رفتار ندیدم.
کد خبر: ۴۷۲۰۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱

در آن زمان، ابوالفضل هر وقت که به خانه می‌آمد و می‌دید که رادیو روشن است و اخبار با آهنگ پخش می‌کند فورا آن را خاموش می‌کرد و می‌گفت... ادامه این خاطره از خواهر شهید «ابوالفضل خوئینی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۲۰۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹

صدای ناله سکینه خانم بلندتر شد. داشت اشهد می‌خواند. رباب دست‌هایش را بالا برد. خدایا خودت می‌دانی این زن چقدر نذر و نیاز کرده! عمر آن چهار تا که به دنیا نبود، این یکی... آنچه می‌خوانید روایت داستانی از تولد شهید «رقیه رضایی‌لایه» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۴۷۱۹۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۸

کد خبر: ۴۷۱۹۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۸

پیش از تولد تنها فرزندش «محدثه» از طرف تیپ ۴ سلمان فارسی مسئولیت پاک‌سازی منطقه‌ «نصرت آباد» از وجود اشرار، به او واگذار شد. موقع تولد کودک، مادر به او تلفن می‌زند و می‌گوید: «محمود جان! انتظار بسر آمد. تو پدر شدی. پاشو برای دیدن دخترت بیا» نوید شاهد سیستان شما خوانندگان محترم را به خواندن خاطراتی از شهید "محمد دولتی مقدم" دعوت می کند.
کد خبر: ۴۷۱۹۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۸

شهید «نجاتعلی خدابنده» محل دفنش را به دوستش در گلزار شهدا نشان داد و سپس عازم جبهه‌ها شد، چندی نمی‌گذرد که به شهادت می‌رسد و در همان جا به خاک سپرده می‌شود.
کد خبر: ۴۷۱۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۸

می‌گفت: مانع رفتن من نشوید، من راهم را پیدا کردم، من خودم را در جبهه‌ها پیدا کردم. اما باز هم پدرم متقاعد نشد. گفت: استخاره باز کنید... ادامه این خاطره از خواهر شهید «قدرت‌الله زرآبادی‌پور» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۱۸۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۸

پدر شهید "عباس مرادیان " روایت می کند: فرزندم مدرک دانشگاهی خود را در جبهه از خداوند دریافت کرده است.
کد خبر: ۴۷۱۸۹۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۸