فارس - خاطرات شهدا

خاطرات شهدا
امدادگری در باران گلوله
خاطره‌ای از شهيد عبدالرسول سهيلی «2»

امدادگری در باران گلوله

یکی از دوستان شهید در خاطره‌ای روایت می‌کند: «عبدالرسول در جبهه بود که خبر زخمی شدنش را شنیدیم. با یکی از بستگان به بيمارستان تبريز رفتیم. این واقعه دو روز قبل از شهادت عبدالرسول بود. وارد بيمارستان شديم و او را ملاقات کردم. روحيه عجيب و بالايی داشت انگار...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
کتابخانه‌ای از جنس روزنامه
خاطره‌ای از شهید عبدالرسول سهیلی «1»

کتابخانه‌ای از جنس روزنامه

خانواده شهید «عبدالرسول سهیلی» در خاطره‌ای روایت می‌کنند: «عبدالرسول از نوجوانی علاقه فراوانی به مطالعه کتاب‌های غیردرسی پیدا کرده بود. با ورود به دبیرستان، بیشتر وقت خود را صرف خواندن کتب مذهبی و سیاسی، به ویژه آثار شهید مطهری می‌کرد و...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
شهادت یک سال پس از پیوند

شهادت یک سال پس از پیوند

شهید «فرهاد حسن پور» شهریور سال ۱۳۴۶ در کازرون به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی راهی جبهه شد و...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
لحظه‌های ناب طنین لالایی مادر
نامه شهيد «فرهاد حسن پور»

لحظه‌های ناب طنین لالایی مادر

شهید «فرهاد حسن پور» در نامه‌ای خطاب به پدرش می‌نویسد: «ای مادر پر مهر و محبتم به خدا هر وقت به ياد تو می‌ا‌فتم، سال‌ها به عقب می‌روم و در پيشگاه با عظمت تو خود را بی اندازه حقير و کوچک می‌بينم، خود را می‌بينم که ضعيف و ناتوان در گهواره خفته‌ام و گاه و بی‌گاه ناله سر می‌دهم و خواب شيرين را بر تو حرام می‌سازم، اما تو با يک دنيا بزرگواری، گهواره‌ام را می‌جنبانی و از نازکترين تارهای دلت برايم لالایی می‌خواندی...» متن کامل نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
از کلاس‌های روستا تا خاکریزهای جبهه

از کلاس‌های روستا تا خاکریزهای جبهه

شهید «سید باقر جعفری فارسی» مهر سال ۱۳۳۴ در روستای کنکان به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی به معلمی روی آورد و...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوجوانی که نامش در سومار جاودانه شد

نوجوانی که نامش در سومار جاودانه شد

شهید «عزیزقلی استواری» مهر سال 1344 به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی راهی جبهه شد و...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
جوانمردی که موج‌ها هم مانع هدفش نشدند
خاطره سوم از شهيد بيژن اسکندرزاده

جوانمردی که موج‌ها هم مانع هدفش نشدند

مادر شهید در خاطره‌ای روایت می‌کند: «پس از شهادت بیژن، تعدادی از دوستانش به خانه‌ ما آمدند. پس از سر سلامتی از رشادت‌ و دلاوری‌های او برایمان تعریف کردند. یکی دوستانش می‌گفت: یک روز همراه با تعدادی از دوستان در کنار شط اروندرود قدم می‌زدیم که...» متن کامل خاطره سوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
دفاع از ناموس و خاک
خاطره‌ای از شهید بیژن اسکندرزاده «۲»

دفاع از ناموس و خاک

مادر شهید در خاطره‌ای روایت می‌کند: ««بیژن به خدمت سربازی رفت و پس از گذراندن دوران آموزشی، با اصرار خودش، او را به منطقه جنگی اعزام کردند. هرگاه به مرخصی می‌آمد، برایمان از خاطرات و روز‌های جبهه و جنگ می‌گفت...» متن کامل خاطره دوم این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
درس روسفیدی بیژن برای مادر
خاطره‌ای از شهید بیژن اسکندرزاده «۱»

درس روسفیدی بیژن برای مادر

مادر شهيد در خاطره ای روایت می‌کند: «بیژن همیشه در کارهای خانه بسیار به من کمک می‌کرد و در روزهای تعطیل، اوقات خود را به چرای گوسفندان می گذراند و زندگی در طبیعت آرامش را برای او به ارمغان می‌آورد...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
چشمانی که ۱۴ سال به درب خانه خشک ماند

چشمانی که ۱۴ سال به درب خانه خشک ماند

شهید «بیژن اسکندر زاده» اسفند سال ۱۳۴۰ به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی و با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شدو...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
۱
طراحی و تولید: ایران سامانه