«حسن موحد» پسر عموی شهید میگوید: یک روز به دیدار احمد رفتم. هنگام خداحافظی به او اصرار کردم میخواهم یک عکس یادگاری با هم بگیریم دوربین را آماده کردم و مهیای گرفتن عکس شدم. از من خواست صبر کنم، رفت و از داخل دفتر کارش یک جلد قرآن و یک قبضه اسلحه کلاش با خود آورد و گفت: حالا عکس بگیر! سپس گفت: میخواهم اگر شهید شدم؛ همه بدانند من پاسدار قرآنم و این اسلحه را برای پاسداری از قرآن به دست گرفتهام.
شهید «کیومرث کرماجانی» در بخشی از وصیت نامه اش نوشته است: مادر عزیزم! همانطوری که اطلاع دارید ما در راه حق میجنگیم و از حق و وطن دفاع میکنیم. زیرا تنها خواهشم این است که برای پیروزی اسلام و ایران در نمازهایت دعا کنی. در پایان مادر مرا حلال کن خداوند تو را با حضرت فاطمه
زهرا (س) محشور گرداند.
شهید «شهاب محرابی» در وصیت نامه به یادگار مانده اش نوشته است: متوکل به خدا باشید و خودتان را به او بسپارید. مطمئن باشید که ضرر نمیکنید با یکدیگر قلباً متحد باشید و با خلق خدا در نهایت مهربانی رفتار کنید مسجد را فراموش نکنید و از خدا نسبت به گناهانتان بترسید و امید به رحمت بیکران او داشته باشید. شما را به تقوای الهی توصیه میکنم انشاء الله بدی هایم را فراموش کنید.
شهید «احداله ماهیدشتی» در بخشی از وصیت نامه اش یادآور شده است: چه باک فرزندی در راه اسلام جانش را فدای مسلمان بودنش بکند چون ما وقتی می گوییم مسلمان و شیعه هستیم باید در عمل هم نشان دهیم که واقعاً پیرو پیامبر و امامان هستیم.
شهید «حسین علی مالمیر» در بخشی از وصیت نامه به یادگار مانده اش نوشته است: مادر عزیز و مهربانم و همسر با وفایم بعد از شهادتم گریه نکنید، زیرا دشمن خوشحال میشود.
شهید «بابا علی کرمی» در بخشی از وصیت نامه خود نوشته است: من نمی توانستم قبول کنم که برادران خودم در مرزها شهید شوند و هر روز شاهد این باشم که فلان قدر کشته و یا فلان قدر رزمندگان ما زخمی شوند، ما باید سراغ مرگ برویم مگر انسان یک دفعه بیشتر می میرد پس چه بهتر آن یک دفعه هم در راه خدا باشد.