شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
وقتی جلوی خانه رسیده بودند، بچه را روی دست پدرش دیده و در حالی که خون از دستش جاری بوده و مادرش گریه کنان و بر سرزنان، دنبال خودرویی می گشته که بچه اش را به بیمارستان برساند!
کد خبر: ۴۷۰۱۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
صبح همان طور آهسته پایین آمدم و رفتم توی اتاق. زنها که متوجه من شدند، با تعجب پرسیدند: تو دیشب کجا رفته بودی؟ خندیدم و گفتم: من دیشب جایی دعوت داشتم.
کد خبر: ۴۷۰۱۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۲
خاطره خودنوشت شهيد "علی نقى ابونصرى" (2)؛
شهيد "علی نقى ابونصرى" در دفتر خاطرات خود می نویسد: خدايا آيا اين ها بويي از انسانيت نبرده اند . خانه اي را مي ديدي که 4 تا 5 گلوله توپ خورده و آن را منهدم و ويران کرده بودند . مردم همه وسائل خود را گذاشته و خانه ها را تخليه کرده بودند . نمي دانستم به چه نگاه بکنم ،شيشه ي شکسته و ديوار فرو ريخته يا درب سوراخ شده ناشی از ترکش و فشنگ کلاشینکف و يا به خانه هاي سوخته شده ...
کد خبر: ۴۷۰۱۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
خاطره خودنوشت شهيد "علی نقى ابونصرى" (1)؛
شهيد "علی نقى ابونصرى" در دفتر خاطرات خود می نویسد: ... بايد از هجوم نيروها در اين روزها به اهواز ياد کرد و از دورترين نقاط ايران اکيپ اکيپ به اهواز اعزام مي شدند و گردان ، گردان به اينجا مي رسيدند . انسان به ياد حماسه کربلا مي افتد اما اين مهاجرت يک فرق با کربلا دارد
کد خبر: ۴۷۰۱۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۵
شهید رضا حسنپور گفت:«از اینکه نور بالا میزنی، حرف نیست، اما معمولا آنهایی که با من به عملیاتها میآیند، امکان دارد زخمی بشوند، اما شهید هرگز!»... ادامه این خاطره از شهید جانباز «مجید نبیل» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۰۱۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۵
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
استعداد زیادی در جذب دانشجویان داشت؛ طوری که با آشکار شدن فعالیت های سیاسی و مذهبیش، کمیته انضباطی تشکیل و در نتیجه از دانشگاه اخراج شد.
کد خبر: ۴۷۰۱۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۱
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
تشت را روی سرش گذاشت و به خانه برگشتیم. به مادرم گفت: خواهش می کنم دعوایش نکنید خودم دیدم چه طوری پایش لیز خورد و افتاد.
کد خبر: ۴۷۰۱۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۰
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
کربلایی با افتخار پسرش را نگاه می کرد، گفت: میدانید پسرم محمد اگر اجازه بدهد پشت سرش نماز می خوانم و عدالتش را با تمام وجودم و قلبم گواهی میدهم.
کد خبر: ۴۷۰۱۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۹
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
یکی از جوجه ها را گرفتم و دادم دستش و گفتم: ببینم چطوری ازش مواظبت می کنی؟ اگر خوب بهش رسیدگی کنی و به آب و غذایش برسی، بزرگ می شود و برایت تخم می گذارد. تخمهایش هم می شود مال خودت.
کد خبر: ۴۷۰۱۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
هر کاری را با نام خدا شروع می کرد. کتابش را باز می کرد و می گفت: بسم الله الرحمن الرحیم. دفترش را باز می کرد می گفت: به نام خدا.
کد خبر: ۴۷۰۱۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
در همین حال دستم به یکی از انگشتریهایش بند شد و از دستش درآمد... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات برادر شهید «علیرضا جوادی» از شهدای عملیات کربلای 4 است که همزمان با گرامیداشت سالروز این عملیات تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۰۰۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۴
مادر شهید منتظری نقل می کند؛ «شعبانعلی از کودکی به مسئله حجاب بسیار اهمیت می داد.» در ادامه خاطره ای از این شهید در باب اهمیت حجاب آمده است که می خوانید.
کد خبر: ۴۷۰۰۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۴
خاطره روز نوشت شهید "امان الله عباسی" «2»؛
شهید امان الله عباسی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: امروز به آبادان رفتم و به شيراز تلفن زدم و با همسرم زهرا صحبت مي کردم. ناخودآگاه گريه ام گرفت.
کد خبر: ۴۷۰۰۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
پسر شهید «مرادعلی گودرزوندچگینی» میگوید: نیمههای شب بود که پدرم به خوابم آمد و لگد محکمی به پهلویم زد که هنوز گاهی دردش را احساس میکنم و گفت:... ادامه این خاطره جذاب را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۶۹۹۹۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۳
خاطره روزنوشت شهيد "سید محمد ساجدی"؛
شهيد "سید محمد ساجدی" در دفتر خاطرات خود می نویسد: بعد از يك هفته سرگرداني در منطقه به خاطر ديدن شهيد سليمانی و رفتن به گردان حضرت زينب بالاخره 9آبان 1363 خدمت سربازي شروع شد و وارد اين گردان شدم.
کد خبر: ۴۶۹۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴
مصاحبه با برادر شهید« قدرت الله طاهری بروجنی»
« بهش گفتم خواهش می کنم اگه شهید شدی بیا به خوابم و بگو اون دنیا چه خبره!؟ دستی زد به شونه ام، منو در آغوش گرفت و همدیگه رو بوسیدیم و گفت: برادر عزیزم، این چیزی که داری می گی رو از قرآن بشنو نه از من ...
وقتی همه خوابیدن، رفتم جای قدرت الله خوابیدم و پیش خودم گفتم: الوعده وفا حالا باید بیایی بگی اون دنیا چه خبره؟ که به خوابم اومد، با طَرَب و شادی و در حالی که آوازه خوانی می کرد،گفت:دل به دلدار میرسه محبوب به یار میرسه »
آنچه خواندید بخشی از گفتگوی نوید شاهد چهارمحال و بختیاری با " محمدتقی طاهری بروجنی " برادر شهید « قدرت الله طاهری بروجنی» است که توجه شما را به خواندن این گفتگو جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۶۹۹۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۴
مادر شهید "محمدمهدی فریدونی" در خاطره ای می گوید: گفت به به بوی غذاتون کل کوچه رو برداشته. هر غذایی می پختم همین را میگفت. کیفش را گذاشت گوشه خانه دست هایش را شست...
کد خبر: ۴۶۹۹۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۶
یکی از دوستان شهید "مهدی زارع" در خاطره ای می گوید: در سفر مکه همراه حاج مهدی بودم . به هر مقام که می رسیدیم ، حاج مهدی در عبادت و نماز کم نمی گذاشت و مشوق و همراه خوبی برای ما بود .
کد خبر: ۴۶۹۹۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۲
یکی از دوستان شهید حاج "مهدی زارع" در خاطره ای می گود: صبح جمعه بود برای شرکت در دعای ندبه می رفتم که حاج مهدی را در راه دیدم . دست فرزند کوچکش را گرفته بود و به سمت محل برگزاری دعا می آمد . با هم همراه شدیم .
کد خبر: ۴۶۹۹۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۹
دخترش که به دنیا آمد تلفنی به او خبر دادیم و او رفته بود داخل شهر، شیرینی خریده و در جمع رزمندگان پخش کرده بود... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «سید احمد طباطبایی زوارهای» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۶۹۹۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۲