نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات رزمندگان
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «من در حالی که خودم خیلی امید به زنده ماندن نداشتم اما سعی می کردم به دوستانم روحیه بدهم. می گفتم: خدا کریم است، حتما امشب در این جاده تردد صورت می گیرد. نهایتا در حالی که چیزی نمانده بود تسلیم سرما و یخبندان و ناامیدی شویم، نزدیک ساعت 11 شب که بوران و کولاک غوغا می کرد، از روبرو نور ضعیفی توجه مان را جلب کرد...»
کد خبر: ۴۸۷۲۵۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۱۷

نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «آرام آرام عادت کردیم در شبانه روز حدود 4 ساعت بخوابیم و مابقی اوقات را فقط آموزش می دیدیم. بعد از پایان دوره ی آموزش، ما را به مرخصی فرستادند که به محض بازگشت به قرارگاه رمضان برویم و به منطقه ی عملیات اعزام شویم. بعد از بازگشت از مرخصی متوجه شدیم مأموریت ما لغو شده چون ارتش بعث متوجه قصد رزمندگان سپاه اسلام شده بود.»
کد خبر: ۴۸۶۱۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۱

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت21؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «نامش مهرداد رضایی بود، می گفت 7 روز پیش به عنوان امدادگر یکی از گروهان های عمل کننده در عملیات شرکت کردم ابتدای میدان مین که رسیدیم روی مین رفتم و یک پایم از مچ قطع شد. در میدان مین گیر افتادم...»
کد خبر: ۴۸۶۱۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۶/۰۱

نوید شاهد- رئیس حوزه هنری استان کرمانشاه گفت: روایت «دوشکاچی» از یک عکس قابل تأمل در جنگ است که برای شکستن محاصره نیروهای دشمن پای خود را به تیربار بست تا آتش دشمن را خاموش کند.
کد خبر: ۴۸۴۶۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۱۳

نوید شاهد - در سالروز عملیات «مرصاد» تصمیم گرفتیم نگاهی داشته باشیم به خاطره رزمنده پیشکسوت، «ایرج امجدیان» که در این حماسه غرورآفرین حضور داشت.
کد خبر: ۴۸۴۲۵۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۰۷

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 19؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:« رفتیم پیش فرمانده ی آتش بار ( عزیز علی شهبازی ) و یک روحانی هم آنجا بود، یک چراغ فانوس هم روشن بود. دیدم عقرب های زرد کوچک زیادی همین طور رفت و آمد می کردند. خواستم برگردم، آن روحانی از من پرسید نیامده می خواهی برگردی؟»
کد خبر: ۴۸۳۷۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۳۰

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 18؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید:« حدودا" 15 کیلومتری شهر بوکان که رسیدیم، ماشین پنچر شد. امیدی به عبور نیروهای سپاه نداشتیم. یک خودرو لندکروز کنار ما توقف کرد، راننده آن از روستای مجاور بود. می خواست کمکمان کند. من از او می ترسیدم، فکر می کردم شاید حیله ای درکارش باشد. او گفت شما به خاطر تأمین امنیت کردستان و دفاع از کشور زحمت می کشید و این حداقل کاری است که از دست من برمی آید.»
کد خبر: ۴۸۳۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۹

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 16؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «من دو روز متوالی، اول صبح می رفتم خط و با دوربین آن خمپاره را زیر نظر داشتم تا توانستم محل دقیق آن را پیدا کنم. تصمیم داشتیم یک تیم تشکیل دهیم و به پشت خط عراق نفوذ کنیم...»
کد خبر: ۴۸۳۴۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۲۵

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 15؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «وارد رودخانه که شدیم، شدت جریان آب را که بسیار زیاد بود، بیش تر احساس می کردیم، به طوری که کرم اللهی نتوانست قایق را آن طور که می‌خواست هدایت کند اما مرتب تکرار می‌کرد که نترسید، نترسید...»
کد خبر: ۴۸۲۸۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۶

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 14؛
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «کوه بیزل روبروی شاخ شمیران و برددکان قرار داشت و مرتفع‌ترین کوه منطقه بود و خیلی هم صعب العبور و شیب بسیار تندی داشت. آماده باش کامل دادیم و چند قبضه توپ 106 و مینی کاتیوشا آماده شلیک به رأس بیزل شدند... »
کد خبر: ۴۸۲۶۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۴

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 13؛
نوید شاهد – "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود می‌گوید: «حدود 20 هواپیمای جنگی عراقی در آسمان ظاهر شدند و منطقه را به شدت بمباران کردند. برخلاف بمباران‌های معمول، بمب‌ها که منفجر می‌شدند، صدای انفجار ضعیفی داشتند ولی دود رنگی از آن ها بلند می‌شد که همان مواد شیمیایی بود...»
کد خبر: ۴۸۲۵۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۱

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت 12؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «ناله دانش آموزان زیر خروارها خاک قیامتی به پا کرده بود. رزمنده‌ها می‌خواستند ابتدا معلم را نجات دهند اما معلم فداکار صدایش می‌آمد و اصرار داشت اول دانش آموزان را نجات دهند...»
کد خبر: ۴۸۲۵۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۱۱

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت یازدهم؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «بعد از عملیات والفجر 9 که ارتش بعث متوجه کاهش نیرو در روی ارتفاعات ذکر شده بود، عملیات سختی انجام داد و ارتفاعات را از ما پس گرفت. چندماه بعد سپاه تصمیم داشت با انجام عملیاتی مجددا ارتفاعات را پس بگیرد.»
کد خبر: ۴۸۲۱۸۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۴/۰۷

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت دهم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «هدف ما شناسایی و کسب اطلاعات از منطقه بود. حمید یکی از همرزمان مان می گفت" الا بذکر الله تطمئن القلوب " بخوانید و ترس به خودتان راه ندهید در این تاریکی عراقی ها ما را نمی بینند و اگر هم ببینند اتفاق خاصی نمی افتد.»
کد خبر: ۴۸۱۷۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت هشتم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «ابوعلی دوست عراقی‌ام، یک روز خوابی را که دیده بود، برای من تعریف کرد. خواب دیده بود که دو سید نورانی به دنبالش آمدند چند قدم بیشتر نرفته بودند که آن دو سید گفتند هنوز زود است، بعدا" می‌آییم و تو را می‌بریم ...»
کد خبر: ۴۸۱۷۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت هفتم ؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «برای رفتنم به جبهه پدرم راضی نبود و من هم می خواستم رضایت او را جلب کنم، به کمک یکی از دوستانم روی یکی از برگه های پایگاه مقاومت نوشتیم؛ «برادر مصطفی محمدی! با توجه به تجربیات شما در جبهه‌ها ضرورت دارد ظرف ۴۸ ساعت خود را به گردان محبین کوهدشت برسانید...»
کد خبر: ۴۸۱۷۰۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۳۱

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت پنجم؛
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: «شهید شهرام عباسی به من می گفت: خودت در عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر بوده ای و میدانی چه عزیزانی و چه خون هایی در این منطقه فدا شد تا خرمشهر آزاد شود و با آزادی خرمشهر قلب امام شاد شد. برای بچه ها توضیح دهید که این منطقه قسمتی از خاک کربلا است. »
کد خبر: ۴۸۱۶۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت چهارم؛
نوید شاهد - " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می‌گوید: « پاییز ۱۳۶۱ که در خط پدافندی گمرک خرمشهر بودیم، شب ها در فواصل زمانی مختلف به سنگرهای نگهبانی سرکشی می کردم. یک شب حدود ساعت دو بود به سنگر رسیدم دیدم کسی در آن نیست...»
کد خبر: ۴۸۱۶۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۹

خاطرات رزمنده کرمانشاهی/ قسمت دوم؛
نوید شاهد -" مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود می گوید: «پایین خاکریز دیدم برادر تاج الدین دلوچی مجروح شده و نصف سرش رفته و نفس های آخر را می کشد یک خودرو و یک ریو ارتش آمد و زخمی ها و شهدا را منتقل کرد.»
کد خبر: ۴۸۱۳۷۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۲۵

جلد اول کتاب «خاکریز»، گزیده‌ای از خاطرات دفاع مقدس استان قزوین است که برای نخستین بار سال 1391 با دو هزار نسخه به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۴۷۸۷۸۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۲/۱۰