روزهای سخت بدون غذا در کوههای دالاهو
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، درحالیكه تنها چند روز از قبول قطعنامه 598 توسط كشورمان ميگذشت، بعثيها و سپس منافقين به تصور ضعف در جبهه ايران اسلامی تجاوزی گسترده را به مرزهای غربی و جنوبی كشورمان انجام دادند. تجاوزی كه در جنوب با عمليات غدير سد و در غرب نيز با عمليات مرصاد درهم پاشيد. در واقع «مرصاد» پاسخ دندانشكني بود به متوهمين و منافقينی چون رجوی و دستنشاندگانش تا بدانند مادامی كه اين مرز و بوم قدمگاه شيرمردان و رزمندگان باايمان است، هيچ فروغی جاويدان نخواهد ماند و هيچ تعرضی به ايران اسلامی بيپاسخ نميماند. در همین راستا به گفتگو با معلم جانباز که اصالتا سرپل ذهابی است و در عملیات مرصاد، شاهد وقایع بوده است پرداختهایم که در ادامه میخوانید:
نوید شاهد کرمانشاه: لطفا در ابتدا خود را معرفی کنید.
جانباز سرپل ذهابی: «حسن کشتمند» جانباز و رزمنده هشت سال دفاع مقدس هستم و در تاریخ دوم تیرماه 1350 در یک خانواده مذهبی و معتقد به مبانی نظام مقدس اسلامی متولد شدم. پس از گذراندن دوران ابتدایی و متوسطه اول در بخش دهستان قلعه شاهین، برای ادامه تحصیل و همزمان با دوران دفاع مقدس در 6 تیرماه سال 1366 با داشتن 16سال سن راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد.
در طول تابستان بعد از فراغت از تحصیل مجددا یکم تیرماه سال 1367 نیز برای اعزام به جبهههای حق علیه باطل با دوستان و همکلاسیهایم روانه منطقه پشت شاه عباسی (کارخانه یخ) سرپلذهاب برای حفاظت شهر و جلوگیری از ورود منافقین در آن پایگاه مستقر شدیم.
نوید شاهد کرمانشاه: منافقین در چه تاریخی وارد منطقه اسلام آبادغرب شدند؟
جانباز سرپل ذهابی: در تاریخ 31 تیرماه 1367 اولین روز ورود منافقین کوردل به منطقه بود. با ورود تانکهای عراقی برای شکستن خط مقدم نیروهای مسلح مستقر در مرز خسروی و قصرشیرین در میدان امام(ره) شهر سرپلذهاب با همراهی تعدادی از دوستان آن پایگاه با این تانکهای عراقی مواجه شدیم و در صبحگاه 31 تیرماه 1367 باگروهی از دوستان پایگاه بسیج کارخانه یخ که ما شاهد عینی ورود تانکهای عراقی به سمت سرپلذهاب از سمت دشت ذهاب بودند، نظارهگر بودیم.
نوید شاهد کرمانشاه: از اتفاقاتی که در عملیات مرصاد برای شما و دوستانتان رخ داد برایمان بگویید.
رزمنده سرپل ذهابی: بعد از ورود تانکهای عراقی به داخل شهر سرپلذهاب و نبود نیروی کافی برای مقابله با دشمنان بعثی، همرزمانمان در پایگاه آرام آرام نسبت به جمع آوری وسایل نظامی و شخصی با ناراحتی کامل و ناامیدی مقر خود را ترک کردیم.
مقر ما در 700 متری پل فلزی آن دوران که بایستی به صورت تک نفره از آن پل گذر میکردیم، بعد از گذشتن از پل فلزی در مدرسه 17 شهریور آنو با نی نی با دوستان تیپ حضرت نبیاکرم (ص) برخورد کردیم، آنها نیز مانند ما در حال جمعآوری وسایل نظامی و شخصی بودند، سوار ماشین شدیم حدود ساعت 11 صبح بعد از ورود به داخل شهر به میدان امامخمینی(ره) رفتیم، به محض ورود ما مستقیم با تانکهای عراقی مواجه گردیدیم همه ما فورا مسلح شدیم و مورد حمله تیر و ترکش خمپاره قرار گرفتیم، من از نوک پنجه پای راست تا بالاتر از کمر به شدت مجروح شدم، بر اثر تیراندازی شدید و فاصله 100 متری تانکهای عراقی با ماشین ما به شدت مورد اصابت تیر و ترکش قرار گرفتیم که بعد از تیراندازی به سمت لاستیکهای ماشین، تا مسیر جاده نزدیک شهرداری در حال حرکت بود که در همان جا متوقف شدیم. در این حال تانکهای عراقی کاملا بر ما مسلط بودند مرتب و به ما تیراندازی میکردند.
تعدادی از دوستان ما در نزدیکی شهر به علت فاصله کم با تانکهای عراقی به اسارت گرفته شدند و من نیز که به شدت مجروح شده بودم، با شهید «عزیزمراد پژمان» و «ملک حسین دوستی» که از همرزمان ما بودند به سمت جلو در حال حرکت بودیم، من که بر اثر ترکش و مجروحیت یک لنگه کفشم جا مانده بود با پای لنگ و کشاندن اسلحهام روی زمین خودم را به زمین خالی و گودالی که در آن نزدیک از قبل حفاری شده بود رساندم، شهید پژمان در مسیر حرکت شهید شد و ملک حسین دوستی به اسارت نیروهای عراقی درآمد. من خودم را به گودال رساندم تیر و ترکشهای زیادی به اطرافم میخورد ولی شهادت نصیبم نشد.
به محض رسیدن به کانالی که درب سپاه پاسداران کنونی بود، در کانال که یک لایه سنگ چین از قبل انجام شده بود قرار گرفتم با مجروحیت کامل و یک لنگه کفش نظارهگر تانکهای عراقی بودم که به سمت کل داوود در حال حرکت بودند، در این لحظات که با مجروحیت و گرمای طاقت فرسای تیرماه، مسیر کانالی که در آن بودم شروع به آتش سوزی کرد عجب لحظات سنگین و سختی بود. از یک طرف از نوک پنجه پا و ران و کمر جراحات متعدد و خونریزی با لنگه کفشی که بر اثر جراحات به جا مانده بود، آتش سوزی هم در اطراف کانالی که من در آن بودم مواجه شدم.
نوید شاهد کرمانشاه: برای حضورتان در جبهههای جنگ مشوق داشتید؟
رزمنده سرپل ذهابی: با توجه به موقعیت سکونت منزل ما و نزدیکی آن با پادگان ابوذر میدیدم که اقوام و آشنایان برای دفاع از خاک میهن اعزام میشوند و بنده هم داوطلبانه تصمیم گرفتم به جبهه بروم.
پدر و مادرم نیز الگویی بسیار تاثیرگذار برای فرزندانشان بودند و به لطف الهی پدر و مادر هم در این مسیر معنوی و ارزشمند مشوق و دلگرم کننده من نیز بودند.
نوید شاهد کرمانشاه: به کدام مناطق اعزام شدید؟
رزمنده سرپل ذهابی: در سال 1366 در اولین اعزام یک دوره مقدماتی کوتاه 15 روزه را در اردوگاه آموزشی مسیر کوههای دالاهو گذراندیم و بعد از آن جهت تامین آسایش مردم دالاهو در گردان تامین کوههای دالاهو در دستههای جداگانهای مأمور به تامین آن منطقه شدیم و در سال 1367 در دومین اعزام به شهرستان ثلاث باباجانی منطقه کانی سفر و چم زرشک اعزام و در آنجا مستقر شدیم و در عملیات مرصاد در شهرستان سرپلذهاب نیز حضور داشتم و همچنین در سال 1368 نیز برای سومین بار، با توجه به خالی بودن سکنه سرپلذهاب مأمور تامین شهر و در اطراف شهر مأمور ایستگاههای ایست و بازرسی مشغول فعالیت بودیم.
نوید شاهد کرمانشاه: خاطرهای از جنگ تحمیلی به یاد دارید؟
جانباز سرپل ذهابی: بهترین و شیرینترین لحظات جبهه و جنگ برای ما هنگام پذیرش و اعزام به سمت جبهه برای دفاع از خاک میهن و تلخترین لحظات برای بنده زمانی بود که در کوههای دالاهو که بیسیم چی دسته بودم مدت چند روز بدون آب و غذا سپری کردم و با چشم خود میدیدم که بچهها چه شرایط بسیار سختی را سپری میکردند.
نوید شاهد کرمانشاه: در پایان اگر سخنی دارید بفرمایید.
رزمنده سرپل ذهابی: در سن 16 سالگی داوطلبانه و با عشق به امام خمینی (ره) برای جبهههای حق علیه باطل اعزام شدیم و در آن لحظات عرفانی و معنوی هیچگونه چشم داشتی از آن دوران رزمندگی و بسیجی نداشتیم، عاشقانه و مخلصانه و به قصد دفاع از میهن و توفیق شهادت در این مسیر گام برداشتیم که انشاءلله خداوند متعال این قدمهای ناچیز و اندک ما را در فردای قیامت پذیرا باشند.
انتهای پیام/