گفت: نه مادر، برایمان دعا کن، ما هم اینجا با پوکهها هفت سین درست کردهایم و به یاد شما هستیم. این را که گفت دنیا دور سرم چرخید و به دلم افتاد که... ادامه این خاطره از مادر شهید «محسن جوی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۶۲۸۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۶
خاطره خودنوشت شهيد "عبدالشهاب ميری" (1)؛
شهيد "عبدالشهاب ميری" در دفتر خاطرات خود می نویسد: در تاريخ 8فروردین 1364 از طرف هنگ ژ ـ کازرون به وسيله ي ميني بوس ما را به سوي مرودشت حرکت دادند و بعد از دو روز در گردان 208 امداد مرودشت در تاريخ 10 فروردین 1364 به سوي اصفهان به وسيله ي اتوبوس حرکت کرديم ...
کد خبر: ۴۷۶۲۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۵
آن روزها نماینده اول تهران بود و چندین مسئولیت دولتی و اجتماعی هم داشت، اما شیر را که آوردند و داغ کردند، یک لیوان خورد و توی همان نگهبانی... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۶۲۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۵
غلامعباس سروندی تازه داماد اندیمشکی بر اثر اصابت ترکش خمپاره بعثیها در شلمچه به شهادت رسید و نام اولین شهید دفاعمقدس را از سپاه در سال ۱۳۵۹ گرفت.
کد خبر: ۴۷۶۱۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۴
یقینا من به آرزوی بزرگ خویش رسیدهام و حضرت صاحبالزمان(عج) را زیارت میکنم، به سختی حواسم را جمع کردم و با مِن و مِن پرسیدم که شما کی هستید؟ و پاسخ شنیدم:... ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۵۹۸۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۱
نوید شاهد هرمزگان خاطره ای زیبا از شهید والامقام "غلامعباس شيخيفيني" را برای علاقمندان به فرهنگ ایثار و شهادت منتشر میکند. این خاطره از زبان مادر بزرگوار ایشان نقل شده که نشان از امیدواری او به پیروزی حق علیه باطل دارد.
کد خبر: ۴۷۵۹۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۱
شهید "غلامعباس شيخيفيني" يكم آبان 1340 در بخش جاسك تابعه شهرستان بندرجاسك به دنيا آمد. پدرش علي، استوار دوم ژاندارمري بود و مادرش مريم نام داشت. تا سوم هنرستان در رشته الكترونيك درس خواند. به عنوان سرباز ژاندارمري در جبهه حضور يافت. دوازدهم خرداد 1360 در اروندرود آبادان بر اثر اصابت گلوله به پيشاني، شهيد شد.نوید شاهد هرمزگان تصاویر باقی مانده از این شهیدگرانقدر را برای علاقمندان منتشر می کند.
کد خبر: ۴۷۵۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۱
خاطره ای از اعتکاف شهید مدافع حرم حاج عبدالله اسکندری به روایت یکی از دوستان در قالب پوستر. یکی از دوستانش در خاطره ای می گوید: به حاج عبدالله گفتم: می خواهم برم کربلا! دیدم حاج عبدالله سر به پائین انداخت و گفت: کربلا... امام حسین(ع)... شهادت... کاش من هم مثل امام حسین(ع) سر از تنم جدا بشه...
کد خبر: ۴۷۵۹۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۰
خاطره ای از شهید حاج "عبدالله اسکندری"؛
یکی از دوستان شهید "حاج عبدالله اسکندری" در خاطره ای می گوید: روز آخر اعتکاف به حاج عبدالله گفتم: من می خواهم برم کربلا! دیدم حاج عبدالله سر به پائین انداخت و گفت: کربلا... امام حسین(ع)... شهادت...
کد خبر: ۴۷۵۹۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۰
بعد از چند روز داخل همان مقر با اکبر رضایی که فرمانده ما بود و شهید آذربایجانی نشسته بودیم که ... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «اکبر آذربایجانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۵۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۲۰
خاطره ای از شهید سید محمد کدخدا؛
در خاطره ای از شهید "سیدمحمد کدخدا" آمده است: در پادگان آموزشی، نیروها آموزش غواصی می دیدند. حاج مهدی و سید محمد با این که نیاز به آموزش نداشتند و خود مربی بودند، هر شب تا صبح به همراه نیروها با لباس غواصی وارد آب سرد محل آموزش می شدند.
کد خبر: ۴۷۵۸۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۶
خاطره ای از شهید "سیدمحمد کدخدا"؛
در خاطره ای از شهید "سیدمحمد کدخدا" آمده است: با برادران ظل انوار و سید محمد به سمت سنگر فرماندهی می رفتیم. در بین راه به شوخی سرم را روی قلب سید محمد گذاشتم و گفتم: « چه خبره سید قلبت خیلی سر و صدا می کنه !»
کد خبر: ۴۷۵۸۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۱/۰۹
مادر شهید "اصغر مطلبی" می گوید: «لحظه ای كه خبر شهادت اصغر را به من دادند، زمين را بوسيدم و گفتم خدای من اين قربانی را از من قبول كن، رضايم به رضای تو ای پروردگار.»
کد خبر: ۴۷۵۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
ما 4 فرزند داشتیم و از خداوند میخواستیم که فرزندی پسر به ما عنایت کند، وقتی پنجمین فرزند ما پسر شد آنقدر خوشحال بودیم... ادامه این خاطره از مادر شهید «عشقعلی قنبری» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۵۸۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۹
مادر شهید "علیرضا حشیک" نقل می کنم: « پسرم بعد از هر نماز برای دیگران دعا می کرد و در آخر برای سعادتمندی خود دعا می کرد.»
کد خبر: ۴۷۵۸۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۸
معاون پژوهش و انتشارات موسسه فرهنگی پیام آزادگان به حضور این ناشر در نمایشگاه کتاب اشاره و سایه ناشران دولتی بر سر ناشران خصوصی دفاع مقدس را سنگین دانست.
کد خبر: ۴۷۵۷۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۷
علي طاهري، همرزم شهيد "محمد ولی پیامی "می گوید: ((خمپاره انداز را درون يك دستمال سفيد قرار داده بودند به شوخي به آنها گفتيم نكندگوشت است و مي خواهيد ببريد و كباب كنيد كه شهيد بزرگوار لبخندي زد و گفت « مطمئن باشيد ما اين كباب را بدون شما ميل نخواهيم كرد. ))
کد خبر: ۴۷۵۷۲۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۶
همرزم شهید " شهیدعلی اشرف کارخانه ای" در روایتی کوتاه از شهید می گوید: ((شهید علی اشرف کارخانه ای بر دیواره سنگر اسامی ما را نوشت البته با ماژیک آبی و وقتی به اسم خود رسید ماژیک را عوض کرد و با ماژیک قرمز نوشت. شهید علی اشرف کارخانه ای از کنگاور. ما هم ناراحت شدیم و گفتیم علی چرا ؟ گفت من می دانم که دیگر از این سفر بازنمی گردم و این سنگر را نخواهیم دید چون دیشب امام خمینی مرا صدا کرد و گفت بیا! آنجا بهشت بود.))
کد خبر: ۴۷۵۶۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۵
شهید " صید مراد مرادی " در بخشی از خاطرات خود روایت می کند: (( بچه ها دسته دسته برای دفاع از انقلاب به جبهه های جنگ می رفتند هر کس شور و احساس خاصی داشت تحمل خود را از کف داده بودم با وجود گرفتاری و مشکلات خانوادگی دل را به دریا زدم و جهت اعزام به جبهه ثبت نام کردم.))
کد خبر: ۴۷۵۶۸۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۵
خواهر شهید"مجید کاشفی" نقل می کند:« کنار قبر همه دوستانش در امامزاده نشست و فاتحه خواند. انگار چیزی دیده بود. تند تند جلو رفت. جلوی یک قبر خالی ایستاد. گفت:اینجا فقط همین یه قبر باقی مونده؟ مثل اینکه آب سردی رویم ریخته باشند. بعد با التماس دستهایش را بالا گرفت و از خدا چیزی خواست...» نوید شاهد سمنان به مناسبت شهادت شهید"مجید کاشفی" در دو بخش خاطراتی از ایشان را برای علاقمندان منتشر می کند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب می کنیم.
کد خبر: ۴۷۵۶۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۲/۱۵