قسمت نخست خاطرات شهید «سید ابراهیم سیادت»
همرزم شهید «سید ابراهیم سیادت» نقل میکند: «یکی از بچهها که در بین دسته ما رفت و آمد میکرد، خبر شهادت سید را که نفر آخر دسته ما بود به من داد. صبح شد و مأموریت ما پایان گرفت. همه دور جنازه او حلقه زدند و گریه کردند. یکی میبوسید. یکی مرثیه میخواند... سید برای ما مثل پدر بود.»