شهید«محمد سعید علیخانی» دوم خرداد 1347 در خانوادهای مذهبی در شهرستان هرسین دیده به جهان گشود و در تاریخ 25 دیماه 1365 در منطقه شلمچه (عملیات کربلای 5 ) بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی به درجه رفیع شهادت نایل آمد.
شهید «حسن قهرمانی تولابی» 6 مهرماه 1334 در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. سرانجام در تاریخ 30 فروردین 1360 بر اثر ترکش توپ در قلعه شاهین شربت شهادت را نوشید.
مروری بر زندگی شهید فرهنگی «خانمیرسلطانی باقرآبادی»
شهید «خانمیرسلطانی باقرآبادی» پنجم تیرماه 1315 در روستای باقرآباد کرمانشاه به دنیا آمد. همواره کمک خرج خانواده بود. سپس به استخدام آموزش و پرورش درآمد.
«احمد پناهی» می گوید: زمانی که سوسنگرد محاصره شد ما سازماندهی و آموزش آنچنانی نداشتیم. دوران خیلی سختی بر ما گذشت حتی دیگر کار به جایی رسید که ما با دست خالی در کوچههای سوسنگرد با دشمن مقابله میکردیم.
شهید «کاکه عبداله عزیزی» سال 1327 در روستای پشته در خانوادهای دیده به جهان گشود. او رابطهای سالم با جامعهاش داشت و مخالف سرسخت گروهکها و ضد انقلاب بود.
شهید «لطیف عزیزی» سال 1318 روستای بانیلوران از توابع شهرستان پاوه به دنیا آمد. با پیروزی انقلاب اسلامی به آرزوی خود دست یافت و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی را بعد از انقلاب اسلامی شکوفا کرد. وی برای استقامت و پایداری انقلاب اسلامی دعا میکرد.
شهید «بگ میرزا حسینی» در بخشی از وصیت نامه خود نوشته است: همسرم! امیدوارم که در طول این چند سال زندگی اگر در مواردی تندی کردم من را ببخشی؛ همسرم! خداوند از تو راضی باشد چون من از تو راضی هستم.
شهید «شیرولی حسنیشافع»در وصیتنامهاش نوشته است: شهادت آرزوی من است یا به پیروزی نهایی میرسیم و زیارت کربلای حسین(ع) نصیبمان میشود و یا در راه او شهید میشوم.
شهید «رحیم حسنی» در وصیت نامه خود نوشته است: از مردم میخواهیم که هیچوقت شهیدان ایران را فراموش نکنند من به جبهه میروم تا بتوانم کمکی به هم وطنهایم کرده باشم. از خداوند مهربان میخواهم که تمام رزمندگان را پیروز کند.
روایتی شنیدنی از زبان جانباز و آزاده«محمد کرم نعمتی»
«محمد کرم نعمتی»میگوید: دو ساعت در طول روز در زندانهای عراق اجازه آزادی به ما میدادند. در ایام عاشورا و تاسوعا یک شب که عزاداری میکردیم سه شب بدون آب و غذا ما را شکنجه می دادند.
«منوچهر غلامی برشاهی» می گوید: وقتی به منطقه میرفتیم فکر هم نمیکردیم حتی یک ثانیه دیگر هم زنده بمانیم اما خداوند به ما کمک میکرد. درگیریها خیلی سنگین بود.