شهید عسکری خطاب به مادرش می گوید؛
نوید شاهد - شهید "هدایت عسکری " از شهدای دانشجو و بسیجی استان هرمزگان در دوران دفاع مقدس است که در راه دفاع از خاک کشورمان جانش را در شلمچه تقدیم خدا کرد و به فیض شهادت نایل شد. وی خطاب به مادرش اینطور می گوید:می دانم که دعای مادر بدرقه راهم است، پس دعا کن که شهید شوم ،مرا ببخشید و حلال کنید.
کد خبر: ۴۹۰۱۰۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
روایت دختر شهیدی که پدر خود را ندیده بود؛
نوید شاهد - فاطمه قلندری دختر شهید "مراد قلندری" از شهدای والامقام استان هرمزگان که از زمان تولد، پدر خود را ندیده بود درباره ایشان اینطور روایت می کند: همیشه توی ذهنم پدرم را مثل پدر بزرگ قوی و با استقامت تصور می کنم، از پدرم هیچ چیز به یاد ندارم ولی وقتی سرم را بر روی شانه های پدربزرگم می گذارم بوی پدرم را می شنوم.
کد خبر: ۴۹۰۱۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
برگرفته از کتاب نگارستان؛
نوید شاهد - «هر روز کنار جزیره مینشستم و برای مرغابیها نان خشک و غذا میریختم. چند روزی بود که غذای درست و حسابی هم گیرمان نیامده بود ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحیلوشانی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۹۰۰۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
درخواست یک شهید از مادرش؛
نوید شاهد - شهید "غلامرضا مسلمی" از شهدای بسیجی استان هرمزگان است که بیستم مهرماه 1349 در روستای پارت از توابع شهرستان کهنوج چشم به جهان گشود. به همین مناسبت، یک خاطره از زبان مادر این شهید والامقام برای علاقه مندان منتشر میگردد.
کد خبر: ۴۸۹۹۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
نوید شاهد - مادر شهید "یزدان انگارنویس" میگوید: «کنارم نشست و گفت: مادر! میخوام برم جبهه. نگاهش کردم و گفتم: بری جبهه؟ ولی من این جا تنهام. گفت: چرا تنها؟ داداش و زن داداش هستن. گفتم: پسرم! این زمین و باغ مال توئه. همینجا مشغول کار شو! گفت: از مال دنیا هیچی نمیخوام.» نوید شاهد سمنان شما را به مطالعه خاطراتی از این شهید گرانقدر دعوت میکند.
کد خبر: ۴۸۹۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۲۱
نوید شاهد - «وقتی به او میگفتم «روزی یک مرتبه کافی است؛ چرا چهار مرتبه در روز به مزار شهدا میروی؟» جواب میداد: من باید هر روز چهار مرتبه به مزار شهدا بروم، تا بتوانم کار کنم ...» ادامه این خاطره از زبان پدر شهید "مهدی وامقعصمتنژاد" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۸۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۹
نوید شاهد - «هر بار که پرده در اثر حرکت و تکان اتوبوس کمی کنار میرفت زیر چشمی بیرون را نگاه میکردم دیدن خیابان، مغازه، مردم عادی و کلا محیط آزاد خیلی لذتبخش بود. دو سال بود در پشت آن سیم خاردارها جز بیابان برهوت چیزی ندیده بودم ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات آزاده و جانباز "صفرعلی عالینژاد" از مهاجرت خود به اردوگاه موصل است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۹۸۵۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۹
نوید شاهد قزوین -«وقتی نوبت به سینهزنی رسید از آنجایی که عراقیها در محوطه حاضر بودند و نمیشد سینه زد بچهها ناخودآگاه با زدن سنگ بر روی سنگهایی که بر زمین بود ذکر حسین جان، حسین جان را سر دادند ...» ادامه این خاطره از آزاده سرافراز و جانباز "یوسف ترابی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۶
نوید شاهد - «رزمنده جوانی بلافاصله بعد از ورود به بیمارستان از من مفاتیح خواست. با دیدن حال و روزش گفتم:«شرایط شما طوری نیست که بخواهی دعا بخوانی. باید تا میتوانی استراحت کنی. ولی گردن نگرفت و با اطمینان جواب داد: نه! باید الان بخوانم ...» ادامه این خاطره از زبان "شهربانو چگینی" از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۶۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۵
نوید شاهد - همکاران شهید "ماشاالله جدیدی" نقل میکنند: «چند قدمی نرفتهبود که صدای اذان به گوشش رسید. او هم با موذن هم صدا شد.
پایان اذان به ایستگاه رسید. کارتن را از شکاف دیوار برداشت و نماز صبح را قامت بست. ایستگاه سرویس، آشنای صدای ماشاالله بود و کارتن لای شکاف دیوار، سجادهاش.» نوید شاهد سمنان توجه شما را به خاطراتی از این شهید گرانقدر جلب میکند.
کد خبر: ۴۸۹۶۴۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴
نوید شاهد - همسر شهید "سیدحسین سیدمومنی" میگوید: «سیدحسین میگفت: آرزویم این است که مانند مولایم حسین (ع) بدون سر به ملاقات پروردگارم بروم. روی تابوت را کنار زدم. ترکش خمپاره مامور استجابت دعایش شدهبود ...» نوید شاهد سمنان در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش سوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۹۵۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۴
نوید شاهد - همرزم شهید "سیدحسین سیدمومنی" نقل میکند: «مشغول درست کردن خاکریز بودم که دیدم سیدحسین با لودر به سمت ما میآید؛ در حالی که چند اسیر گرفتهاست. گفتم: حالا با اینا چه کار کنیم؟ گفت: اون دو تا ضدهوایی بود که بچهها غنیمت گرفتن، به این اسرا بگیم اگه تعمیرش رو یادمون بدن نمیکشیمشون.» نوید شاهد سمنان در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۹۵۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۳
نوید شاهد - همسر شهید "سیدحسین سیدمومنی" نقل میکند: «شب آخر که قصد رفتن به جبهه را داشت صدایم زد و گفت: لعيا! بیا کمی با هم حرف بزنیم! کنارش نشستم. چشمهایش پر از اشک شدهبود. گفت: از من راضی هستی؟ ...» نوید شاهد سمنان در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۹۴۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
نوید شاهد - «برای گرفتن اوراق تبلیغاتی و موارد دیگر به حزب جمهوری اسلامی مرکز(تهران) رفتیم، هنوز صد متری وارد کوچه نشده بودیم که یک موتورسوار در جهت خلاف، با ما روبرو شد. آقای موتورسوار راضی به عقب رفتن هم بود و شروع به فحاشی کرد ...» ادامه این خاطره از جانباز سرافراز "عمران ثقفی" را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۴۷۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
نوید شاهد - مادر شهید "علی الیاسی" نقل میکند: «دفعه آخری که علی به مرخصی آمد برایمان تعریف میکرد که بعضی از دوستان در جبهه به من پشنهاد دادند که بیایید همگی فرار کنیم ولی من به آنها پاسخ دادم: «چنین کاری را نمیکنم و پدر من، پدر شهید آیندهاست ...» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش دوم این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۹۴۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
نوید شاهد - آنچه می بینید گزیده ای از مصاحبه با والدین معظم شهید "عبدالله صالحی" از شهدای شهرستان رودان است که خاطراتی از فرزندشان را بیان کرده اند. این شهید گرانقدر يكم خرداد 1348در روستاي بيكاه از توابع شهرستان رودان ديده به جهان گشود. تا اول راهنمايي درس خواند. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت و سال 1365 در فاو عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد.
کد خبر: ۴۸۹۳۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۲
نوید شاهد - «آن اوایل به دلیل کمبود امکانات و اسلحه، اغلب افراد کمیته به چوب و چماق مسلح بودند و با همان سلاح نگهبانی میدادند ولی با گذشت زمان و دستگیری افراد ضد انقلاب و اشرار، اسلحه آنان ضبط شد و در اختیار بچههای کمیته قرار گرفت ...» ادامه این خاطره از «منوچهر مهجور» یکی از فرماندهان دوران دفاع مقدس را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۸۹۳۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۰
نوید شاهد - خواهر شهید "علی الیاسی" نقل میکند" «هر زمان مشکلی در زندگی برایم پیش میآید، آن را با هیچ کس در میان نمیگذارم و تنها به شهید متوسل میشوم و او گره از کار من باز میکند.» نوید شاهد سمنان در سالگرد ولادت، در سه بخش خاطراتی از این شهید گرانقدر را برای علاقهمندان منتشر میکند که توجه شما را به بخش نخست این خاطرات جلب میکنیم.
کد خبر: ۴۸۹۳۲۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۱۰
نوید شاهد - «چند تا نوجوان کم سن و سال توی گردان بودند. وقتی که سید نبود اینها خیلی بیتاب میشدند. مثل مادری که بچهاش دیر کرده باشد، مدام میآمدند میپرسیدند آقا سید کجاست؟ چرا نیامد؟ ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید "سید علیاکبر حاج سیدجوادی" است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۸۹۲۸۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۹
نوید شاهد_ همسر شهید نقل می کند: «محمد در کودکی در مدرسه نقش یک شهید را بازی کرد سال ها بعد وقتی جوانی رشید شده بود در نمایشنامه زندگی این نقش را حقیقت بخشید و برای همیشه جاویدان ماند.»
کد خبر: ۴۸۹۱۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۹