نوید شاهد - «بعد از تفتیش آن منطقه متوجه شدیم خالد که جوانی ساده دل و بیآلایش بود مضطرب در قسمتی از آن منطقه نشسته است و تکان نمیخورد. او را صدا کردیم، وقتی که ما را دید لبخندی از روی استرس و اضطراب زد و گفت که برای پیدا کردن چتر منور به اینجا آمده است ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۷۹۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۷
زندگی نامه و خاطرات شهید علی رضا عربی آیسک؛
نوید شاهد - برادر شهید علی رضا عربی آیسک روایت می کند: «شهید با عصا توی خط راه می رفت. ولی جبهه را ترک نکرد. برادران می گفتند: ما او را میدیدیم که چهار دست و پا راه می رفت. او از این سنگر به سنگر دیگر می رفت و خط را رها نمی کرد.»
کد خبر: ۵۰۷۸۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۰
زندگی نامه و خاطرات شهید مصطفی شاکری منظری؛
نوید شاهد - مادر شهید مصطفی شاکری منظری روایت می کند: «گاهی وقتها از شهید سؤال میکردم که تو این قدر به جبهه می روی، آنجا چه کار میکنی؟ میگفت: گرد و غبار پای بچه های بسیجی را جارو می کنم. تواضع و اخلاص شهید تا این حد بود.»
کد خبر: ۵۰۷۸۷۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۰
زندگی نامه و خاطرات شهید حسین سبحانی کوهسرخی؛
نوید شاهد - فرزند شهید حسین سبحانی کوهسرخی می گوید: «هفت ساله بودم که چشمم به بالای تپه افتاد و دیدم که جنازهی پدر را به سمت گلزار شهدا می آورند. احساس غرور و افتخار کردم. احساسی ناشی از این که فرزند یک شهید هستم.»
کد خبر: ۵۰۷۸۷۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۰
زندگی نامه و خاطرات شهید محمدباقر حصاری؛
نوید شاهد - شهید محمد باقر حصاری از شهدای والامقام نیشابور، در زندگانی خود به گونه ای خالصانه و جسورانه قدم به قدم انسانیت و بندگی را به حد کمال رساند که حتی برای شهادت حتی لحظه ای درنگ نکرد.
کد خبر: ۵۰۷۸۷۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۰
روایت هایی از زندگانی شهید حسین پور؛
نوید شاهد - همسر برادر شهید علی اکبر حسین پور برزشی نقل می کند: «خواب دیدم که سر کوچه ی منزل ما میزی است و شهید سریع دفترها را امضا می کند و عده ای در آن جا رژه می روند. سه روز بعد که خبر شهادت ایشان را به ما دادند، همان صحنه هایی که در خواب دیدم تعبیر شد. عده ای پاسدار رژه می رفتند و سرود می خواندند.»
کد خبر: ۵۰۷۸۷۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۰
زندگی نامه و خاطرات شهید محمد اصغریخواه؛
نوید شاهد - همسر شهید محمد اصغریخواه فتیده روایت می کند: «قبل از عملیات کربلای ۵ ایشان به من گفتند: بیایید تا علایم خاص را به شما نشان بدهم چون ممکن است طوری شهید شوم که قابل شناختن نباشم. [...] پس رمزی بین ما باشد؛ این ساعت که در دست من هست به بیسیمچی میدهم و وصیت میکنم روی انگشتش آویزان کند و به نزد شما بیاید وقتی او را برای شما آورد، اگر سرش پایین بود بدان که من شهید شدم. در روز موعود بیسمچی را دیدم که ساعت روی انگشتش آویزان سرش پایین بود، به او گفتم: پیامت را دریافت نمودم.»
کد خبر: ۵۰۷۸۷۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۳۰
وصیتنامه شهید مدافع حرم «سیدمصطفی صادقی»:
نوید شاهد_ غریب بر چهار است که از شهادت شهید مدافع حرم"سید مصطفی صادقی"میگذرد. از این رو پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ در ادامه وصیتنامه این شهید والامقام را برای علاقه مندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۰۷۸۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۷
نوید شاهد - روایت هایی از شهید محمد جواد قنادی از شهدای والامقام شهد مقدس مشهد را می خوانیم که سال 1360 در حین عملیات پاکسازی میدان مین به فیض شهادت نایل آمده است.
کد خبر: ۵۰۷۸۴۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۷
نوید شاهد_ صبح روز (سه شنبه) پیکر مطهر جانباز شهید محمدعلی ترکاشوند در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران تشییع و به خاک سپرده شد.
کد خبر: ۵۰۷۸۴۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۲۰
نوید شاهد - شهید رضا ابوطالب زاده سرابی از فرماندهان دوران دفاع مقدس بود که جان خود را خالصانه و شجاعانه در راه دفاع از میهن اسلامی فدا کرد. در ادامه زندگینامه، خاطرات و برشی از وصیت نامه این شهید والامقام را مطالعه می نمایید.
کد خبر: ۵۰۷۸۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۷
با حضور معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید؛
نوید شاهد - با حضور معاون فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران، اجرای طرح "اسناد افتخار" در قزوین آغاز شد.
کد خبر: ۵۰۷۵۶۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۲
نوید شاهد- «سید نعمتالله قاضی دزفولی» پدر معلم بسیجی شهید «سید هیبتالله قاضی دزفولی»، خاطره دیدن پسرش بعد از شهادت را تعریف میکند که در بخشی از آن میگوید: «پس از شهادت سید هیبتالله بسیار ناآرام بودم؛ اما خدا شاهد است تا ناآرام میشدم ناگهان فرزند شهیدم را میدیدم که در پشت پنجره اتاق من در حیاط منزل مثل آدم زنده کاملا مجسم ایستاده و دارد به من تبسم میکند و چشم از چشم من برنمیدارد.»
کد خبر: ۵۰۷۴۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۶
نوید شاهد - «هميشه اظهار ميداشت: اگر من سربازی بروم تا آخرين قطره خونم و تا جان در بدن دارم از آب و خاكم دفاع میكنم و نمي گذارم بيشتر از اين تجاوز بعثيون كافر به مملكت ما زياد شود.» متنی که خواندید قسمتی از زندگینامه شهید «احمد عيوضي» بود که نوید شاهد آذربایجان غربی شمارا برای خواندن زندگینامه این شهید عزیز دعوت میکند.
کد خبر: ۵۰۷۴۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
نوید شاهد - «وقتی که در قلههای نوسود پاوه مستقر شدیم هر کدام از ما تنها دوخشاب فشنگ داشتیم که همان روزهای اول تمام شد. نزد فرمانده رفتیم تا تجهیزات بگیریم، ولی نامهای با امضای بنیصدر خائن نشان داد که به ارتش دستور داده بود که حتی یک فشنگ هم به بچههای سپاه و بسیج ندهند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۷۴۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۱
نوید شاهد _ همسر شهید مدافع حرم "سعید قارلقی"، در خاطرهای از او میگوید: "«یک ساختمان سپاه سر کوچه ما بود و من وقتی سپاهیها را که جوانانی مذهبی و متدین بودند میدیدم لذت میبردم. یک آرامش خاصی به من دست میداد و در دلم میگفتم اگر آدم بخواهد ازدواج کند......» ادامه این خاطره از شهید مدافع حرم "سعید قارلقی" را در پایگاه خبری نوید شاهد تهران بزرگ بخوانید.
کد خبر: ۵۰۷۳۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
نوید شاهد_ غریب بر سی و نه سال است که از شهادت «شهید «حمدالله مرادی» میگذرد. از این رو نوید شاهد تهران بزرگ در ادامه تصاویری از این شهید والامقام را برای علاقه مندان منتشر میکند.
کد خبر: ۵۰۷۳۸۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۵
نوید شاهد_بردار شهید حسین درگوئی از برادر شهید خود این چنین نقل می کند: سرانجام برای آخرین بار قبل از اعزامش به جبهه، در یکی از مسجد های چغادک (استان بوشهر)، مثل کسی که از تحصیلات عالی برخوردار باشد، سخنرانی مهیجی نمود. با همه خداحافظی کرد و گفت که من دیگر برنمیگردم.
کد خبر: ۵۰۷۳۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
نوید شاهد - «سعی کن که قدر این لحظات خوب را بدانی. ما چند وقتی که از محیط شهر و خانه دور میشویم احساس دلتنگی و غربت میکنیم. اما چند سال است که از خداوند دوریم، ولی تا به حال برایش احساس دلتنگی نکردهایم ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۷۳۴۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۱۰
نوید شاهد - «وارد سنگری شدیم با اشاره به بغل دستیم گفتم برادر محمد قیصری را ندیدی فکر میکردم شهید شده، همین که لبخند زد سفیدی دندان وی را دیدم و خندید گفت: چه شده علی خودم هستم آنقدر لجن و گل روی ما ریخته بود که همدیگر را نمیشناختم ...» این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۰۷۳۲۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۳/۰۹