امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
مهاجم رفتگرنما، پاکت را جلو آورد که دست صیاد بدهد. امیر ارتش عشق، نمی توانست خواسته و حاجت هیچ نیازمندی را رد کند. با مهربانی جلو آمد که نامه را بگیرد. که شلیک چند گلوله تروریست منافق، این آشنای قله های بلند غرب و دشتهای داغ جنوب را به آرزویش رساند. تمام آن ۸ سال سینه سپر کرده بود برای گلوله های دشمن. حالا مقابل خانه، همت و باکری و خرازی و جهان آرا و خیل شهیدان، دنبالش آمده بودند و آغوش گشوده بودند. صیاد دلها مگر می توانست عاقبتی جز شهادت داشته باشد؟ یادگار فکه و طلاییه و مجنون و هور و شلمچه و مرصاد، باید غرق در خون به دیدار خدا می رفت...