«بار اولش نبود که می گفت:« دوست دارم وقتی مادرم میاد جنازه ام رو ببینه، احساس کنه خوابم! مادرم طاقت نداره پیکر منو زخم و زیلی و لت و پارببینه! می دونم طاقتش طاق میشه اگه بدن تیکه تیکه شده ام رو بذارن جلوش! تاب نمیاره! طاقت نداره! خیلی تو فکر مادرمم احمد! من دوس دارم طوری شهید بشم که مادرم وقتی میاد تو غسالخونه منو ببینه، بگه : پسرم انگار خوابه!» در ادامه خاطره این شهید والامقام را از زبان دوست و همرزمش«حاج احمد آل کجباف» در نوید شاهد بخوانید.