تعبیر یک رؤیای صادقانه
شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۲۶
نوید شاهد – " مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی از خاطرات خود میگوید: «ابوعلی دوست عراقیام، یک روز خوابی را که دیده بود، برای من تعریف کرد. خواب دیده بود که دو سید نورانی به دنبالش آمدند چند قدم بیشتر نرفته بودند که آن دو سید گفتند هنوز زود است، بعدا" میآییم و تو را میبریم ...»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ "مصطفی
محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که خاطرات و لحظههای
بی تکرار عشق و آتش و خون را در کتابی به نام" ریگهای داغ پاتاق" را در 60 قسمت گردآوری کرده است. در ادامه
قسمت هشتم تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد:
ابوعلی، دوست عراقی ام، یک روز خوابی را که دیده بود، برای من تعریف کرد. گفت: خواب دیدم پدرم، که قبلا" شهید شده بود و دو سید نورانی به دنبال من آمدند بعد از صحبت های مختصری بین ما، پدرم به من گفت با ما بیا، من هم پشت سر آن ها راه افتادم. چند قدم بیشتر نرفته بودیم که آن دو سید به پدرم گفتند هنوز زود است، بعدا" می آییم او را می بریم و پدرم هم موافقت کرد.
به ابوعلی گفتم: به نظرم اگر با آنها می رفتی شهید می شدی. ابوعلی به سمت سنگر کمین دسته خودشان رفت و من هم برگشتم داخل سنگر و خوابیدم. بعد از یک ساعت خبر دادند که ابوعلی با رگبار عراقیها زخمی شده و بعد متوجه شدیم که او را به بیمارستانی در آبادان و بعد هم اهواز انتقال دادهاند و زنده مانده است.
انتهای پیام/
نظر شما