خاطرات شهدا - صفحه 174

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا
نگاهی بر خاطرات شهید لشکرخلبان علیرضا یاسینی

فرمانده ی رئوف

زمستان بود و هوا سرد، صبح زود از منزل بیرون آمدم و عازم محل کار شدم، هوا چنان سرد بود که اگر لباس گرم نمی پوشیدی، سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد.
شهید اسماعیل خادم همدانی

خاطرات شهدا /تو چه رفیقی هستی؟

وحشت زده از خواب پریدم. تمام بدنم خیس عرق شده بود. گالن 20 لیتری رو دادم دست صادقی راننده دانشگاه. گفتم این 20 لیتری رو ببر خونه شهید خادمی.

شهید سیدمجتبی هاشمی؛ راه ما راه حسین (ع) و شهادتمان عاشورایی است

تنها یک چیز می توانست گروه فدائیان اسلام را با آن نوع ترکیب، آن گونه پاک و خالص گرداند تا در جهادشان در راه خدا، ذره ای ریا و ناخالصی دیده نشود؛ فرهنگ انسان ساز عاشورای حسینی!

بچه های ممدگره/ پهلوان گردان ادوات

برای عملیات در ارتفاعات بلند شمال غرب آماده می شدیم که محمدظاهر عباسی به جبهه آمد. او قبلا در سرپل ذهاب مسئول موضع خمپاره 120 بود و تجربه داشت. بوی عملیات شنیده بود و مسئولین سپاه ملایر را اراضی کرده بود که برای 45 روز به جبهه بیاید و دوباره به عنوان محافظ امام جمعه به ملایر برگردد.

اهتمام حاج احمد متوسلیان به اموال مردم

همراه حاج احمد برای بازرسی به یکی از پایگاه های مرزی رفتیم، سر ظهر بود. آن ها از حاج احمد خواستند تا نهار را پیششان باشد. التماسش می کردند. قبول کرد و گفت: «باشه، ناهارو با شما می خورم» سفره پهن شد و غذا را آوردند.
مدافعان حرم؛ شهید مصطفی صدرزاده

چقدر پدرشهید بودن به شما می آید

وقتی به مصطفی فکر می کنم یک جریان خنک، آرام در رگ هایم روان می شود. از وقتی که یادم است، این بچه بمب انرژی و محبت بود. خودش و محمدحسین یک تیم کامل برای شیطنت بودند.

خاطرات شهدا : سرباز عراقی نیروی اطلاعاتی شهید علی چیت سازیان شد

هنر سردار شهید علی چیت سازیان فرمانده اطلاعات و عملیالت لشکر 32 انصار الحسین استان همدان، این بود که از دل قهوه‌خانه‌ها و زورخانه‌ها، افراد شجاع که از نظر اعتقادی در سطح ضعیفی بودند و حتی برخی از آن‌ها نماز نمی‌خواندند را انتخاب کرده و از آنان رزمندگانی شجاع و مخلص پرورش می‌داد.
در سالروز شهادت شهید«سیدحسن سجابی»

رویای بازگشت برادر در خاطر خواهر کوچک

با تمام اين حرف ها اميدوارم كه روزي بشود تمام اسيران به خاك پاك ايران دوباره پا بگذارند و به خانه‌هايشان برگردند و از جمله برادر من شايد او الآن مرا در خاطره نياورد و اما مطمئن هستم كه به زودي بر مي‌گردد و من بيشتر او را خواهم شناخت و خاطرات شيرين تري از او در ذهنم نقش خواهد بست ...
در سالروز شهادت شهید«قربان علی شاه بداغی»

خاطرات پدر و پسر در جبهه (2) /به یاد خاطره کربلا

پدرم با عمو مختار هم درد و دل مي كرد من اين رو شنيدم كه پدرم به عموم مي گفت: يادت هست پياده با هم رفتيم كربلا و امام حسين را زيارت كرديم حالا هم دارم ميرم زيارت امام دلم براش تنگ شده ، باز با پاي پياده و اين بار پا به پاي رزمندگان اسلام خواهم رفت راه رو كه باز كرديم شما هم بچه ها رو برای زیارت بیار. ولي شايد برنگشتم، حلالم كنيد...
در سالروز شهادت شهید«قربان علی شاه بداغی»

خاطرات پدر و پسر در جبهه (1) / «حبیب بن مظاهر» زمانه

چون در زمان صدر اسلام هم در كنار ياران پيغمبر اكرم دلاوران چون «حبيب ابن مظاهر» بودند و من هم مي خواهم ابن مظاهر خميني باشم...
خاطره خودنوشت شهید میرزایی «1»

ستاد تخليه شهدای انديمشک

شهيد «عبدالنبی ميرزایی» در دفتر خاطرات خود می نویسد: «تقريبا دو ماه در ستاد تخليه شهدای انديمشک قرارگاه نجف خدمت نمودم در اين مدت که بودم اولين حمله والفجر آغاز شد و صبح که عمليات ادامه داشت سيل شهيدان به سوی تخليه شهدا سرازير شد و...» متن کامل خاطره اول این شهید بزرگوار را در نویدشاهد بخوانید.
شهید محمد صبوری به روایت همسر شهید

صبوری، همیشه صبور بود و تحمل می کرد

شب قبل، بعد از این که بچه ها را خوابنده بودم، روبه روی عکسش ایستاده بودم و گریه می کردم. می گفتم : «محمد، اصلا من به تو تعهد داده بودم که تو بروی و من این همه مشکلات را تحمل بکنم؟ خب اون موقع توی زندگی هم همین جوری یه سری مسئولیت ها گردن من بود، الان هم همین جور. خسته شدم.
خاطرات مدافعان حرم

خادم هیئت/ شهید محرم ترک

کوچکتر که بود با برادرهایش از مادر پول می گرفتند و می رفتند کاغذرنگی و ریسه و پرچم می خریدند. هر سال نیمه شعبان و بعضی از عیدهای دیگر جلوی در خانه و بخشی از کوچه شان را تزیین می کردند.
خاطرات مدافعان حرم

بادیگارد/ شهید عبدالله باقری

عبدالله از دوران راهنمایی تابستان ها می رفت سرکار، از کبابی و پارچه فروشی گرفته تا فروش آکواریوم. بگی نگی دستش رفت توی جیب خودش. یک روز از سرکار که برگشت حسابی سرحال بود.
خاطرات/سالروز ولادت

لحظه هاوخاطره ها با شهید حسین اسلامی

آن اوایل که می خواست به جبهه برود چون خیلی کوچک بودرضایت نمی دادم ، می گفت این همه جوان دارند می روند.من هم یکی از آنها، درعالم رویا به خوابم امد وگفت مامان انگشت شمارا بردم،گفتم کجابردی؟ گفت:انگشت شمارا بردم داخل جبهه، بعد از اینکه از خواب بیدار شدم متوجه انگشتم شدم و...
کارگاه تخصصی طرح اسناد افتخار در سالن شهدای اداره کل بنیاد شهیداصفهان

برگزاری کارگاه تخصصی طرح اسناد افتخار استان اصفهان

رگاه تخصصی طرح اسناد افتخار جهت ثبت و ضبط خاطرات والدین معظم شهداء به همت اداره هنری، اسناد و انتشارات در روز گذشته در سالن شهدای اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان، رأس ساعت 10:30 برگزار گردید.

خاطره خودنوشت شهيد ساتيار لطفی (2) / عملیات والفجر

تازه از مرخصي شهرستان برگشته بودم که در شهر انديمشک که به يکي از سربازان برخوردم و از حال بچه ها و از حمله پرسيدم و خبر حمله را به من داده با هم به حمام رفتيم و به منطقه آمدم وقتي رسيدم بچه ها همه از حمله حرف مي زدند...

خاطره خودنوشت شهيد ساتيار لطفی (1) / حمله مسلم ابن عقيل

يک تکه ابر مأمور شده بود هر کجا که ما نور لازم داشتيم از جلو ماه عقب نشيني مي کرد و هر گاه که در خطر بوديم فوراً جلو ماه را مي گرفت و روشنائي را مبدل به تاريکي غليظي مي کرد .

شهید حاج محمد صادق امانی درمکتب خمینی/اعتراض به شاه

عشق و علاقه به خانواده، مانع حضور وی در عرصه های اجتماعی نمی شد. به خصوص اینکه با فقدان آیت الله بروجردی شاه در حال برآورد کردن قدرت روحانیت و پیاده کردن طرح آمریکا در کشور بود.
خاطرات آقاي يعقوب شيرزاده ملكي

باد هم خلاف جهت رزمندگان می وزید/ خاطرات همرزم شهید سیفی

در هنگام عمليات پاتکی، قرص ماه كامل بود كه با ابري شدن هوا استتار شد و بادي در خلاف جهت حركت رزمندگان وزيدن گرفت كه صداي پاي نيروها، به طرف دشمن نرود.
طراحی و تولید: ایران سامانه