خاطرات شهدا - صفحه 172

آخرین اخبار:
خاطرات شهدا
نویسنده محمود ترحمی

خاطراتی از شهید محمد مهدی محب شاهدین در «پی حفره زندان»

بوی خوشی به مشامت می رسد. به دنبالش هم سیدی به طرف تو می آید. تا اورا می بینی سلام می کنی. او هم جوابت می دهد!
قسمت نخست خاطرات شهید «عسکری رضاکاظمی»

دعا و ذکرش زبانزد دوستان بود

برادر شهید «عسکری رضاکاظمی» نقل می‌کند: «دعا و ذکرش هم زبانزد دوستان بود. گاهی فانوس را با خود به داخل همان قبر می برد و نورش را آن‌قدر کم می کرد که بتواند دعا بخواند.»

خاطراتی پیرامون شهيد عليرضا پرچمي/ آرزوی شهادت

علیرضا روبروي قبر شهدا ايستاد و گفت: مامان، آرزو دارم كه من هم شهيد شوم.
شهید زمان رضا کاظمی

توصیه شهید زمان رضا کاظمی / آموزش احکام به فرزندان

می‌خواست بچه هایم را از کوچکی به احکام آشنا کند.
وقتی مهتاب گم شد

خاطرات صوتی جانباز سرافراز علی خوش لفظ/قسمت بیست و یکم

«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
وقتی مهتاب گم شد

خاطرات صوتی جانباز سرافراز علی خوش لفظ/قسمت بیستم

«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
وقتی مهتاب گم شد

خاطرات صوتی جانباز سرافراز علی خوش لفظ/قسمت نوزدهم

«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.

در احوالات شهید اکبر آب برین/ بیزاری از تبعیض

در همین حین، به یک نفر که از لحاظ مالی وضع خوبی داشت و ظرفی با خودش نیاورده بود، یک حلب خالی روغن به عنوان ظرف داد.» اکبر از تبعیض، بیزار بود.
در سالروز شهادت منتشر می شود:

خاطرات سرباز شهید « مهدی کوه زارع» / بخش دوم

در اين روز براي كار رفتيم اما طبق معمول نتوانستيم كار كنيم رژيم بعث عراق قصد زدن پاتك را داشت. در ساعت 11:30 شب بود كه عراق به وسيله بلندگو اعلام كرد كه بيائيد و تسليم شويد...
وقتی مهتاب گم شد

خاطرات صوتی جانباز سرافراز علی خوش لفظ/قسمت هجدهم

«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
وقتی مهتاب گم شد

خاطرات صوتی جانباز سرافراز علی خوش لفظ/قسمت هفدهم

«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
وقتی مهتاب گم شد

خاطرات صوتی جانباز سرافراز علی خوش لفظ/قسمت شانزدهم

«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.

خاطره خودنوشت از شهید مهدي اثني عشري؛ بخش دوم 20 تومان ماجرا ساز

آن روز ديگر حساب بيست تومان هم نکردم و زدم به چاک.و از مسجد سراسيمه و هراسان پا به فرار گذاشتم و تا دم در خانه دويدم.فردا ظهر که شد باز هواي بيست تومان آمد تو کله ام و به ياد آن چيزهائي افتادم که با بيست تومان ميشه خريد اين بود که دوباره به طرف مسجد رفتم.
خاطره شهید محمد کارگزار به روایت پدر

پایان تلخ انتظار دیدار با پرواز بی بازگشت محمد

عبدالرزاق کارگزار پدر شهیدی است که در 12 تیر ماه سال 67 و در اقدام غیر قابل توجیه و نابخشودگی ناو آمریکایی، تمام اعضای خانواده خود از جمله: همسر و 4 فرزند خود به نام های فاطمه، فرید، فرهاد و محمد را از دست داد. به مناسبت نهم آذرماه سالروز تولد فرزند خردسالش محمد کارگزار خاطره ای به روایت او منتشر می گردد
شهید والامقام علی دیابی

شهیدی که برای یاد گرفتن سواد شرم نمی کرد!

حالا که یاد گرفتم یک چیزهایی رو بنویسم، می فهمم سواد چقدر خوبه!

خاطره خودنوشت از شهيد عبدالعلي پاسالار

امروز در اين منطقه حمله ای قرار است صورت گيرد و دستگاه بي سيم خراب است چگونه برادران را خبر بدهم ...
وقتی مهتاب گم شد

خاطرات صوتی جانباز سرافراز علی خوش لفظ/قسمت دوازدهم

«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعه‌ی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند. علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته‌اند، سال‌ها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمان‌ها می‌شود. همین انقلاب درونی باعث می‌شود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی‌اش هم تغییر کند.
سری چهارم پوستر خاطرات شهدای شهرستان سمنان

پوستر های از شهدای شهرستان سمنان (بخش چهارم)

پوستر هایی از سیره شهدای شهرستان سمنان
شهید والامقام فضل الله دوست محمدی

خاطره ای از شهید والامقام فضل الله دوست محمدی

بر سر تعیین مهریه اختلاف افتاد. هرکس چیزی می گفت...
خاطره خودنوشت شهید مهدی اثنی عشری «1»

بیست تومان ماجرا ساز

شهید مهدی اثنی عشری در دفتر خاطرات خود می نویسد: «در کوچه ما که ۲۰ الی ۳۰ تا بچه قد و نيم قد بود فقط سه چهار نفر به مسجد مي رفتند. هر وقت که بچه‌های ديگر آن سه چهار نفر را مي ديدند با شوت و هو و داد و متلک مسخرشان مي کردند و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه