برادرم با وجود مجروحیت تا آخرین لحظه در یگانش ماند
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، در دل هر خانواده شهیدی قصهای از عشق، ایثار و مقاومت نهفته است؛ قصهای که گاه با اشک و غم آغاز میشود، اما همواره الهامبخش نسلهای آینده است. شهید «سید محمود ظهرابی»، جوانی از کرمانشاه، که با قدم در مسیر مقاومت، جان خود را در راه امنیت و آرامش وطن فدا کرد، نمونهای زنده از معنویت، اخلاق و شجاعت است. روایت «سید محسن ظهرابی» برادر و «همت علی ظهرابی» و پدر شهید از لحظات سخت خبر شهادت و پیامهای جاودانهای که از این فداکاریها برمیآید، تصویرگر عمق این ایثار و تأثیر آن بر جامعه است؛ که در ادامه میخوانید:
شهید «سید محمود ظهرابی» در سال ۱۳۷۴ در شهرستان هرسین متولد شد و در سال ۱۴۰۰ طی مراحل استخدامی وارد سپاه شد. او به مدت سه سال در یگان هوافضای پهپادی سپاه، در قسمت پشتیبانی فعالیت داشت.
لحظه اطلاع از شهادت سید محمود
من «سید محسن ظهرابی» برادر کوچکتر سید محمود هستم. لحظهای که حمله رژیم صهیونیستی علیه ایران رخ داد، من از ساعت سه و چهار صبح، شاید هم قبلتر، بیدار بودم. چند ساعت قبل از آن نیز با برادرم در ارتباط بودم؛ چون میدانستم به عنوان یک نظامی، برای امنیت بیشتر باید تماسها محدود باشد، به خاطر موضوع جاسوسی گوشیها که قبلاً به ما اطلاع داده شده بود. حتی فامیلها که نگران حال برادرم بودند، به من زنگ میزدند و احوال ایشان را میپرسیدند. برای رفع نگرانی خودم و خانواده، گاهی با ایشان تماس میگرفتم.
آخرین بار ساعت ۱۰:۳۰ صبح با ایشان صحبت کردم. آن روز انگار به ما الهام شده بود، تمام خانواده مضطرب بودیم. حال عجیبی داشتیم که تا آن زمان تجربه نکرده بودیم؛ آن روز من آنقدر استرس داشتم که میخواستم بیرون از خانه راه بروم و تنها باشم، اما نمیتوانستم به خانواده زنگ بزنم تا نگرانیشان بیشتر نشود.
تا نماز مغرب با همان اضطراب گذراندم که ناگهان یکی از آشنایان با همسرم تماس گرفت و با دیدن تغییر چهرهاش فهمیدم اتفاقی افتاده است. بعد از اطلاع از خبر، حال خوبی نداشتیم. تمام خاطرات کودکی، نوجوانی و جوانیام با برادرم به ذهنم آمد و مرور میشد.
یادم آمد که چند سال پیش، بعد از شهادت شهید سلیمانی، مادرم خوابی دیده بود: خواب دیده بود که فرشتگان برادرم را با زخمهای زیاد روی بدنش بالا میبرند. برادرم روحیهای شهادتطلبانه داشت. قبل از خدمت در سپاه، بسیار تلاش داشت که به سوریه برود و با دشمنان اسلام برای حفظ حرم حضرت زینب (س) جان خود را فدا کند.
با وجود مجروحیت نپذیرفت به بیمارستان برود
به نقل از فرمانده شهید که در ماهیدشت مجروح شده بود و این موضوع را با پدرم در میان گذاشت، به فرمانده گفته شده بود که برای درمان زخمها به بیمارستان برود، اما شهید ظهرابی نپذیرفت و خواست در محل خدمت بماند. ایشان با وجود مجروحیت به همراه یکی از همکاران خود، شهید «مجتبی امجدیان»، به منظور تعمیر لانچرها که به عنوان پشتیبانی در محل بودند، رفتند و در آنجا به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
شهادت سردارانمان غم بزرگی بود
به نقل از پدر شهید: لحظهای که خبر شهادت سردارانمان از جمله «سردار حاجیزاده، سردار سلامی و سردار باقری» به ما رسید، من در زمین کشاورزی بودم که همسرم تماس گرفت و خبر را به من داد. واقعاً آن لحظه احساسی از غم و تنگنا مرا فراگرفت و تا اذان مغرب نگران و دلشوره داشتم. بعد از نماز مغرب، بستگان تماس گرفتند و گفتند شهید ظهرابی زخمی شدهاند، نگران نباشید. من از همسرم خواستم با محمود تماس بگیرد و حالش را بپرسد. حالش خوب بود، ولی زخمی شده بود و تا ساعت یک و نیم شب با ایشان در ارتباط بودیم.
به روح پسرم قسم، از وقتی خبر شهادت سردارانمان را شنیدیم، ناهار و شام نتوانستیم بخوریم. همان روز با خانواده به منزل یکی از بستگان نظامی رفتیم تا در کنار هم باشیم و اگر خبری در مورد فرزندانمان شد، همراه هم باشیم. تا شب در آنجا عزاداری میکردیم و همزمان برای سرداران عزیزمان و سپس برای پسرمان عزاداری کردیم.
سید محمود، شخصیت محوری خانواده و فامیل
بعضی مواقع جنگ مقدس است؛ جنگ اسلام است، جنگ دفاع از ناموس و خاک وطن ماست. موقعیت ما مقدس است. خانوادهی ما واقعاً از این جنگ آسیب دیده است؛ نه فقط حلقهی اول خانواده مثل پدر، مادر، خواهر، همسر و برادر، بلکه بستگان دورتر و فامیلها و حتی همسایههای نزدیکمان نیز جوانان خود را از دست دادهاند. جوانانی که از نظر شخصیتی محبوب، دوستداشتنی و دلسوز برای همهی فامیل و همسایهها بودند.
من شخصاً از دست دادن برادرم آسیب دیدم. برادری که باعث شد من در حوزه طلبگی ادامه تحصیل بدهم. شهید سید محمود، شخصیت محوری خانواده و فامیل ما بود. به گونهای که هرکس میخواست کاری انجام دهد یا به مشکلی برمیخورد، حتی اگر سنش از برادرم کمتر بود، حتماً با ایشان مشورت میکرد.
همیشه امر به معروف و نهی از منکر را انجام میداد و این را وظیفهی شرعی خود میدانست. از وقتی که برادرم شهید شده، بیشتر فامیل روزی یکی دو بار با من تماس میگیرند و خودشان گفتهاند که قبلاً به شهید ظهرابی زنگ میزدند تا مشکلات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و دینیشان را حل کند.
ما قشر عشایری هستیم که اعتقاد داریم، اما شاید سواد کافی نداشته باشیم. به همین دلیل شهید ظهرابی سواد جامع و کافی داشت، هم مردمی و دارای ارتباط عمومی قوی بود، و مهماننواز بود. همچنین برای پدر و مادر ما سنگ تمام میگذاشت و دعای خیر پدر و مادر را داشت.
قبل از شهادت برادرم، به برادر دیگرم گفتم که ما در برابر برادرم هیچ هستیم. وقتی به تاریخ نگاه میکنیم، به مفاهیم بالاتری میرسیم. وقتی که واقعهی عاشورا و روایتهای آن را میخوانیم، مثلاً گفته میشود که چند نفر برای حضرت علیاکبر (ع) جان دادند و امام حسین (ع) وقتی به بالای پیکر ایشان رسید، نتوانستند با زانو یا پاهایشان حرکت کنند و به حالت چهار دست و پا رفتند، چون غم از دست دادن جوانشان بسیار سنگین بود.
این نشان میدهد که جوان از دست دادن چقدر سخت است، برای پدر، مادر، خواهر و برادر. اما ما به امام حسین (ع) نگاه میکنیم که نه تنها جوانش بلکه جان خودش را فدای اسلام کرد. این موضوع غمم را آرام میکند و میبینم که برای اسلام، ما هنوز کاری نکردهایم و خودمان هم باید فداکاری کنیم.
سرانجام، همهی انسانها میمیرند و زندگی دنیویشان به پایان میرسد؛ چه کسی ۵۰ سال عمر کند، چه ۱۰۰ سال، چه ۱۰ سال. بالاخره میمیریم، پس چه بهتر که مرگمان مرگ عادی نباشد، بلکه هدیهای از طرف پروردگار باشد که شهادت است.
وقتی به این مفهوم عاقبتبهخیری و شهادت فکر میکنیم، میبینیم که جای آن هم خوب است و آرام آرام دل ما آرام میشود.
من بارها پیش خودم گفتهام که برادرم شهید میشود. مثلاً اخلاق ایشان این بود که در ایام اربعین به ما و فامیل میگفتند: «ما برای امام حسین (ع) باید یک قدم برداریم.» اکنون همهی زائرانی که در ایام اربعین به زیارت امام حسین (ع) میروند، باید اسکان داده شوند و رسیدگی شوند؛ هرکس به نحوی از جا دادن، خودرو، خوراک یا لباس شستن برایشان کمک کند.
شهادت را شیرینتر از عسل میدانست
همیشه هزینهی مقاومت از هزینهی صلح کمتر است. مثلاً کسی که مقاومت میکند، در طولانی مدت اگر بخواهند با صلح هزار نفر از دست بدهند، در مقاومت ۵۰۰ نفر از دست خواهند داد. این سخن حضرت آقا بود که خدمتتان عرض کردم.
این قضیه جنگ هم که اتفاق افتاد، در روایت داریم که خون شهید احیا کننده و زنده کنندهی جامعه است. من خودم در بین فامیل و آشنایان دیدهام که بعضی افراد بر اساس جو انتقاد میکردند و ناراضی بودند، اما الحمدلله خون شهدا نشان داده که زنده است و میجوشد و باعث زنده شدن جامعه میشود. خیلیها بیدار شدند.
بحث هستهای و موشکی فقط بهانه است و دنیای استثمارگر باید بهانهای داشته باشد تا وارد فضایی شود که جامعه و کشور ما را نابود کند. ما در منطقهای زندگی میکنیم که منابع انرژی زیاد و استقلال داریم، هم روی پای خودمان ایستادهایم و مستعمره هیچ کشوری نیستیم.
شهید ظهرابی نمونهای از انسانهای پاکسرشت و با اخلاق بود که معنویت و ادب را در زندگیاش به بهترین نحو جلوه میداد. ایشان علیرغم مسافت نسبتاً دور کرمانشاه تا هرسین که حدود یک ساعت طول میکشید، همیشه به خانواده خود احترام و محبت ویژهای داشت. حتی در روزهایی که خانواده مشغول کشاورزی بودند، به همراه همسرش غذا تهیه میکرد و به هرسین میآمد تا آن را به پدر و مادرش برساند. محبت و احترام او نسبت به پدر و مادرش چنان بود که دست آنها را میبوسید و به صورتشان میکشید.
از ویژگیهای بارز معنوی شهید، صبر و بردباری بود. به گفته برادرش، وقتی وسیلهای خراب میشد، بدون هیچ ناراحتی و شکایتی آن را تعمیر میکرد و همیشه با حوصله و دقت کارها را انجام میداد.
او همچنین نسبت به مسائل دینی بسیار حساس بود. نماز و معنویات برایش اهمیت ویژه داشت و برای حفظ آرامش اطرافیان، حتی به مادرم گفته بود که اگر زانویش درد میکند، نماز را نشسته بخواند تا کسی نگرانش نشود.
شنیدن خبر شهادت، ابتدا سخت و دردناک بود و سه شب خواب آرام نداشتیم. اما با توسل به اهل بیت و امام حسین (ع)، آرامش پیدا کردند و شهادت را شیرینتر از عسل میدانستند، بر خلاف دیدگاه کسانی که فقط به دنیای مادی دل بستهاند. خانواده شهید باور داشتند که شهادت راهی مقدس و افتخارآمیز برای حفظ وطن و دین است.
کسی که با دشمن مدارا کند، نباید انتظار امنیت داشته باشد
با توجه به شرایط سخت و مقاومت در برابر دشمن، برادر شهید با یادآوری فرمایش حضرت علی (ع) میگوید: کسی که با دشمن مدارا میکند، نباید انتظار امنیت داشته باشد. تجربه جنگهای منطقه نشان داده که اگر در خاک دشمن مبارزه کنیم، دیگر لازم نیست در خاک خودمان بجنگیم.
پیام خانواده شهید این است که این فداکاریها باعث بیداری جامعه شده و انگیزهای برای حضور بیشتر جوانان در حفظ امنیت و حفاظت از وطن شده است. آنها تأکید دارند که شهادت نه تنها تلخ نیست، بلکه شیرین و افتخارآمیز است و ناموس و خاک وطن را حفظ میکند.
حقیقت این است که وقتی آدم عزیزی را از دست میدهد، جسمش را از دست داده، اما اخلاق او در خانواده باقی میماند. ما بعد از شهادت برادرمان وقتی به اخلاق او رجوع کردیم، حتی در خانهاش عکسهای زیادی از امام خمینی (ره) تمثال بسیاری از شهدای انقلاب، سردار سلیمانی و شهیدی که با او انس داشت و مورد علاقهاش بود، دیدیم. آرمان ایشان عشق به رهبری بود.
راه سید محمود را ادامه دهید
وقتی شخصی را از دست میدهیم، نگاهمان به اخلاق و رفتار اوست و حتی به آیهای میرسیم که میفرماید: «کسانی که شهید میشوند، اینان نمردهاند بلکه نزد خدای خود زندهاند و روزی میخورند.» ما وقتی به اعتقادات و باورهایش نگاه میکنیم، راه او را ادامه میدهیم و از این طریق آرامش و تسکین قلبی پیدا میکنیم.
من خودم به بستگانی که از شهادت برادرم ناراحت هستند، میگویم اگر بتوانید راهش را ادامه دهید، ما فکر نمیکنیم سید محمود شهید شده و رفته، بلکه همیشه سید محمود برای ما هست.
فرزندانمان باید راهمان را ادامه دهند
یکی از کارهایی که برادرم تأیید میکرد و خود او نیز انجام داد، هرچند بیکار بود، زود ازدواج کردن بود. حتی این کار را به من و برادرم نیز پیشنهاد میکرد و اصرار داشت. برادرم خیلی برای ازدواج و بچهدار شدن حتی در شرایط بیکاری، اصرار و عجله داشت و میگفت: باید از خودمان یادگاری بگذاریم که ادامهدهنده راهمان باشند.
به نقل از پدر شهید: یکی از بستگان ما که پسرش به رحمت خدا بر اثر تصادف فوت کرد، بارها میگفت: الحمدلله پسرمان مجرد بود، اما با این حال لباس و انگشترش را جلوی دستش میآورد تا آرام بگیرد. ولی من دو دختر از شهید محمود دارم که هر وقت آنها را میبینم آرام میگیرم و الان میفهمم که شهید سید محمود چقدر بر ازدواج و بچهدار شدن اصرار داشت.
انقلاب یعنی مقابله با ظلم؛ آمریکا مصداق ظلم واقعی است
هدف انقلاب ظلمستیزی است. انقلاب یعنی دگرگونی و مقابله با ظلم؛ یعنی انسان در برابر ظلم صبر نکند و مقابله کند. آمریکا و همدستانش مصداق ظلم واقعی هستند. جوانان ما، نه تنها برادرم بلکه خود انقلاب سبب تربیت جوانان ضد ظلم شده است؛ شهید ظهرابی و بسیاری دیگر از جوانان ما شهید شدهاند و ظلمستیز هستند.
شهید ظهرابی در فضای انقلاب و ظلمستیزی رشد کرده است. دوم اینکه ما عشایر بودیم و در زمان میرزا کوچک خان جنگی. وقتی تاریخ را میخوانیم، بیشتر کسانی که نقش بسزایی در برابر ظلم داشتند، عشایر بودند.
عشایر خلق و خوی ظلمستیزی دارند. جوانی هم که عشایری باشد و هم در دوره انقلاب رشد کرده باشد، مسلماً وارد جبهه مقاومت در برابر ظلم خواهد شد. برادران ما هم همینطور بودند.
انتهای پیام/