روایتی خواندنی از فرزند آزاده و جانباز«سید مرتضی حسینی»؛
فرزند آزاده و جانباز«سید مرتضی حسینی»، می گوید: پدرم تعریف کرد که بعثی ها یکی از اسرا را به هنگام فرار را با تیر زدند و به بیمارستان فرستادند لذا بقیه ی اسرا را به جرم هم دستی زیر شکنجه گرفتند. مجبور شدیم علت فرار وی را نوعی بیماری اعلام کنیم. اسرا هر کدام به طور جداگانه مسئولیت فرار او را به عهده گرفتند و خواستار تنبیه به جای او شدند.

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، به مناسبت ولادت حضرت علی ( ع ) و روز پدر روایتی از«سمیه حسینی» فرزند جانباز و آزاده کرمانشاهی «سید مرتضی حسینی» را تقدیم مخاطبان ارجمند می کنیم.

 

صبوری، در دوران اسارت پدرم ستودنی است

 

پدرم در روزهای گرم و سوزان آخر تیرماه ( 1367 )در قصر شیرین بعد از زخمی شدن به دست دشمن افتاد و دوران اسارتش سه سال طول کشید.

پدرم می گوید: ما را به اردوگاه تکریت بردند اردوگاه با شهر فاصله ی زیادی داشت. بعثی ها از فجیع ترین و بی رحمانه ترین شکنجه ها هیچ ابایی نداشتند. معمولاً هنگام بیدار باش، قبل از صبحانه یک دست کتک مفصل
می خوردیم. از لحاظ امکانات واقعاً در مضیقه بودیم؛ مثلاً یک لیوان آب برای چند نفر. کف دستی نان خشک و کپک زده و غذاهایی که مصرف می کردیم از پوست بادمجان و سیب زمینی بود. جای هر نفر برای خواب دو وجب بیشتر نبود و هر چهار نفر زیر یک پتو، به جای دراز کشیدن باید کلاف می شدیم.

نور خورشید را هیچگاه ندیدیم

در طول اسارت به حالت عادی چشم ما به نور خورشید نیفتاد مگر روزهای خیلی گرم که ما را برای شکنجه و کتک کاری زیر آفتاب داغ می بردند.

وضع اردوگاه آنقدر سخت و طاقت فرسا بود که اگر روزنه ی امیدی برای فرار دست می داد، بچه ها آن را با خطر مرگ به جان می خریدند. یکی از اسرا همین کار را کرد ولی هنگام فرار او را با تیر زدند و به بیمارستان فرستادند. بقیه ی اسرا را به جرم هم دستی زیر شکنجه گرفتند. مجبور شدیم علت فرار وی را نوعی بیماری اعلام کنیم. اسرا هر کدام به طور جداگانه مسئولیت فرار او را به عهده گرفتند و خواستار تنبیه به جای او شدند.

انتهای پیام/

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده