رفع تشنگی اسرای ایرانی با آب گل آلود
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، بی شک تداعی خاطرات شهیدان، آزادگان و جانبازانی که جان خود، عمر خود و یا عضوی از پیکر خود را فدای آرمان های انقلاب شکوهمند اسلامی کردند ما را برای ادامه دادن راهشان مصمم تر خواهد کرد. در ادامه روایتی خواندنی از "لاله آذرمند" فرزند آزاده و جانباز کرمانشاهی «بیژن آذرمند» تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد.
روز 26 تیرماه 1365 برای من یک روز تلخ و فراموش نشدنی است. روز قبل، ایران قطعنامه ی آتش بس را پذیرفته بود اما خوی ناجوانمردانه ی بعثی ها نمی توانست بدون شرارت بماند. لذا در یک عملیات غافل گیرانه به منطقه ی عملیاتی سومار و نفت شهر یورش برد.
سنگرهای ما را زیر آتش گرفت. درست در مدت 12 ساعت خط مقدم جبهه را شکست. من در آن زمان فرمانده ی گروهان رسته ی خمپاره انداز 120 بودم و در کنار دوستان مشغول مقابله با متجاوزان بودیم. مدت کوتاهی بیش از چهار هزار و دویست گلوله خمپاره به مواضع دشمن شلیک کردیم ولی اطلاع نداشتیم که نیروهای پیاده ی خودی عقب نشینی کرده اند و ما جا مانده ایم که ناگهان تانک های عراقی دور سکوی تانک های خودی مستقر شدند و یکی از آن ها ما را هدف گرفت. مقابله فایده ای نداشت به ناچار عقب نشینی کردیم و بعد از چهل و هشت ساعت پیاده روی نتوانستیم خود را از دست نیروهای عراقی نجات دهیم. سرانجام در روز اول مهر ماه 1365 در منطقه سومار و بر روی پل هفت دهنه کاملا" محاصره و اسیر شدیم. عراقی ها حدود هشتاد نفر از بچه ها را به زور داخل یک دستگاه آیفا جا دادند و به عراق فرستادند.
جالب این که همراه ما یکی از اسرای عراقی بود که قبلا اسیر شده بود. بیشتر سر به زیر داشت. شاید شرم داشت سربلند کند و رفتارها را با هم مقایسه کند.
در بین راه تعدادی از بچه ها به دلیل تشنگی و گرمای شدید بی هوش شدند. عراقی ها علیرغم میل باطنی شان روی پل دجله توقف کردند و با آب گل آلود آن کمی از عطش بچه ها فرو نشاندند.
بعد از 15 روز که به طور موقت در یک آسایشگاه شکنجه شدیم، ما را به اردوگاه تکریت بردند و حدود دو سال به عنوان مفقودالاثر در زادگاه دیو ماندیم و شکنجه شدیم.
انتهای پیام/