عشق به امام (ره) رزمندهها را به سمت جبههها میکشاند
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، دفاع مقدّس در تاریخ ملت ایران، از دوران تأثیرگذار و فراموش نشدنی است. یادکردن خاطرات آن دوران، علاوه بر ارج نهادن به فرهنگ فداکاری و ایثارگری، زمینهساز آشنایی نسلهای آینده با فرهنگ جهاد و دفاع از حق و تمامیّت ارضی ایران است.
در همین راستا،«محمد صفر کلوندی» جانباز و برادر شهید که برای دفاع از آب و خاک وطن در جنگ تحمیلی حضور داشتند گفتگویی را انجام داده ایم که در ادامه تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد:
نوید شاهد کرمانشاه: ابتدا خود را معرفی فرمایید.
جانبازکرمانشاهی: محمد صفر کلوندی فرزند یداله سال 1320 در روستای سوتپه از توابع شهرستان قروه استان کردستان در خانواده مذهبی به دنیا آمدم. بعد از اسکان خانواده در قصرشیرین در همین شهرستان بزرگ شدم. پدرم کشاورز بود آن زمان به دلیل شرایط بد اقتصادی از همان کودکی کار می کردم. سال1359 رژیم بعث عراق به قصرشیرین و سایر مناطق مرزی ایران حمله ور شد. من به همراه برادرم محمد اسماعیل به عضویت بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدیم. سال1359 در بازی دراز مجروح و جانباز شدم و برادرم درسال 1367 در جبهه شلمچه مفقود الاثر شد. بعد از 9 سال پیکرپاک و مطهرش را به ما تحویل دادند. سال 1381 بازنشسته شدم و در حال حاضر نیز در شهرستان قصرشیرین ساکن هستم .
نوید شاهدکرمانشاه: از اولین اعزام خود به جبهه بگویید، چه سالی و از طریق چه یگانی به جبهه اعزام شدید؟
جانباز کرمانشاهی: سال 1359 فدائیان امام (ره) که از نیروهای مردمی شهرستان قصرشیرین بودند و فرماندهی آن را برادر مالکیان و برادر رضایی بر عهده داشتند فعالیت خود را در جبهه های حق علیه باطل آغاز کردم و بعد از ادغام سپاه قصرشیرین با سپاه سرپل ذهاب به فرماندهی آقای نمازی و سرگروهی شهید محمد فهیم در منطقه بازی دراز که ایشان در محله فتحی افشار به شهادت رسیدند و من نیز مجروح شدم.
نوید شاهد کرمانشاه: از حال و هوای جبهه ها برایمان بگویید هدف شما از رفتن به جبهه چه بود؟
جانباز کرمانشاهی: آن زمان شور و هیجان و روحیه رزمنده ها را در جبهه به راحتی می توانستی ببینی، از همه قشرها از پیر و جوان حتی نوجوانان که با عشق به امام (ره) و دفاع از آب و خاک، میهن و ارزش های اسلامی در جبهه ها حضور داشتند اما در شرایط سخت و نابرابر روزهایی بود که بدون آب و غذا به سر می بردیم و با وجودی که وسایل دفاعی خیلی کم بود از وسیله های که به غنیمت می گرفتیم با آنها می جنگیدیم. هدف ما و همه رزمندگان فقط دفاع از آب و خاک و ناموس میهن اسلامی بدون هیچ چشم داشتی بود نیروهای مردمی نیز همانند رزمندگان دوشادوش آنها در دفاع از ناموس و وطن جان خود را به خطر می انداختند. بانوانی که به عنوان امدادگر به مجروحین در امدادرسانی کمک می کردند مسائل مادی در آن زمان برایشان مطرح نبود هدف عشق و علاقه به امام و وطن بود.
نوید شاهد کرمانشاه: در چه عملیات هایی حضور داشتید؟
جانباز کرمانشاهی: در جنگ هشت ساله دفاع مقدس در جبهه های حق علیه باطل در عملیات های مختلف شرکت کردم از جمله؛ 1364عملیات والفجر9 در هزار و یک قله مریوان، 1366عملیات نصرهفت در سردشت، عملیات والفجر 10 در حلبچه و هویزه نیز به عنوان نیروی جایگزین حضور داشتم سال 1362 در عملیات بازی دراز در محله فتحی افشارکه در درگیری تن به تن با نیروی عراقی و ترکش خمپاره مزدوران عراقی مجروح شدم من را به بیمارستان طالقانی کرمانشاه منتقل کردند اما به دلیل شدت جراحات به بیمارستان لقمان منتقل و حدود یک ماه آنجا بستری شدم خبری از خانواده ام نداشتم خانواده ام توسط شهید صدوقی از محل بستری من باخبر شدند و به کمک ایشان برای دیدن من به تهران و بیمارستان لقمان آمدند بعد از مرخص شدنم از بیمارستان یک ماه در خانه استراحت کردم و دوباره به پادگان ابوذر محل خدمتم برگشتم.
نوید شاهدکرمانشاه: لطفاً از خاطراتتان در مناطق جنگی برایمان بگویید.
جانباز کرمانشاهی: در منطقه پرویز خان در حال جنگ بودیم که مهمات مان تمام شده بود خیلی منتظر رسیدن مهمات ماندیم به همین دلیل من از فرمانده اجازه گرفتم تا به شهر بروم و از حال خانواده ام با خبر شوم وقتی به شهر رسیدم کسی را ندیدم به خانه ام در قصرشیرین رفتم بچه ها و خانواده ام نبودند شهر تخلیه شده بود متوجه شدم شهر در محاصره عراقی ها است بعد از اینکه به نزدیکی روستای سید ایاز رسیدم یک ماشین جیپ با سه نفر سرنشین به من نزدیک شدند به آنها گفتم وارد شهر نشوید قصرشیرین در محاصره دشمن است. آنها که از تیپ81 زرهی ارتش بودند مرا با خود به روستای برفی بردند تعداد آنها نزدیک به 40نفر بود فرمانده آنها شروع به بازجویی از من کرد که چه کاره ای؟ از کجا آمده ای؟ من به آنها پاسخ دادم که بسیجی هستم در پرویز خان خدمت می کنم و برای اطلاع از خانواده ام به شهر رفته ام اما خانواده ام به همراه مردم قصرشیرین شهر را ترک کرده اند و خبری از آنها ندارم فکر می کردند من از نیروهای بعثی هستم یکی از آنها چشم مرا بست و گفت او را خلاص کنید ولی فرمانده به آنها اجازه نداد و گفت این منطقه را می شناسد و می تواند راه را به ما نشان دهد چشم مرا باز کردند. من هم به روستای برفی رفتم تا آب و غذا برای آنها تهیه کنم دیدم روستای برفی نیز در محاصره عراقی ها است. آرام آرام و سینه خیز خودم را به باغ های اطراف رساندم و تلاش کردم این گروه را به طرف روستای طهماسب ببرم در روستا صیفی جات و هندوانه کشت کرده بودند و هندوانه ها رسیده بود هر 40 نفر گروه خود را با هندوانه سیر کردند بعد آنها را به رودخانه الوند بردم از طریق پل متحرک دسته دسته به آن طرف الوند رسیدیم شب شده بود. فرمانده گفت نماز شب بخوانیم همه تَیمم کردیم، نماز شب را خواندیم و به راه خود ادامه دادیم در میان راه متوجه شدیم دو نفر از از اعضا تیم نیستند. گفتم احتمالاً آنجایی که نماز شب خواندیم از شدت خستگی خوابشان برده دوباره برگشتم و آن دو نفر را به گروه که به روستای آب باریک رسیده بودند رساندم و بعد با بی سیم با پادگان ابوذر تماس گرفتند آنها به ابوذر رفتند و من نیز در سرپل ذهاب در مدرسه ای که گروهی جمع شده بودند دوباره سازماندهی شدم .
نوید شاهد کرمانشاه: سخن آخر؟
جانباز کرمانشاهی: جوانان باید قدر این امنیت و آسایش را که ثمره خون شهدا و جانبازان است را بدانند و به ارزش های والای انقلاب اسلامی و همچنین به مقام معظم رهبری احترام بگذارند و گوش به فرمان رهبری باشند.
انتهای پیام/