اشک و لبخند
سهشنبه, ۰۶ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۰۰
نوید شاهد – رضا خوشبو همرزم شهید "حسین اخلاصی زنگنه" در روایتی می گوید:« شهیدبسیار شوخ طبع بود و همین شوخ طبعی خستگی را از تن ما دور می کرد حسین در حال نماز، خیلی عجیب بود به برخی عبارت های نماز که می رسید منقلب می شد و صدایش می لرزید و اشک می ریخت انگار نه انگار که او همان حسین شوخطبع چند دقیقه پیش است. »
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید حسین اخلاصی زنگنه سوم بهمن 1338 در شهرستان کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش یدالله و مادرش صغرا نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته تجربي درس خواند. به عنوان پاســدار در جبهه حضور یافت. 25 آبان 1361 با سمت فرمانده گردان عاشورا تیپ المهدي در مندلي عراق بر اثر اصابت گلوله به گردن، شهید شد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
*روایتی از رضا خوشبو همرزم شهید
در عملیات مسلم بن عقیل (ع) من و حسین دو ماه در قرارگاه شهید بهشتی با هم بودیم یادم میآید یک روز در رودخانهای که ما بین دو تپه قرار داشت در حال شنا بودیم که صدای تیراندازی بلند شد. از بالای تپه دو نفر عراقی متوجه ما شده بودند و قصد تیراندازی به طرف ما را داشتند که یک دفعه حسین اخلاصی و یکی از بچهها از پشت به آنها حمله کردند. رفتار منحصر به فردی داشت و خستگی ناپذیر بود. توی یک چادر بودیم نصف شب ها بیدار می شد و نماز شب میخواند آنقدر قنوتش طولانی و همراه اشک بود که من هم اشکم در می آمد و این در حالی بود که در طول روز حتی لحظه ای لبخند از لبانش را نمی شد بسیار شوخ طبع بود و همین شوخ طبعی خستگی را از تن ما دور می کرد. داخل تانک می رفت و صدای تانک در می آورد و می گفت: می خوام رانندگی کنم، مسافران سوارشید. حسین در حال نماز، خیلی عجیب بود گاهی پشت سرش حرف
می زدیم که در نماز صدایش میلرزد و گریه میکند به برخی عبارت های نماز که می رسید منقلب می شد و صدایش می لرزید و اشک می ریخت انگار نه انگار که او همان حسین شوخطبع چند دقیقه پیش است.
انتهای پیام/
در عملیات مسلم بن عقیل (ع) من و حسین دو ماه در قرارگاه شهید بهشتی با هم بودیم یادم میآید یک روز در رودخانهای که ما بین دو تپه قرار داشت در حال شنا بودیم که صدای تیراندازی بلند شد. از بالای تپه دو نفر عراقی متوجه ما شده بودند و قصد تیراندازی به طرف ما را داشتند که یک دفعه حسین اخلاصی و یکی از بچهها از پشت به آنها حمله کردند. رفتار منحصر به فردی داشت و خستگی ناپذیر بود. توی یک چادر بودیم نصف شب ها بیدار می شد و نماز شب میخواند آنقدر قنوتش طولانی و همراه اشک بود که من هم اشکم در می آمد و این در حالی بود که در طول روز حتی لحظه ای لبخند از لبانش را نمی شد بسیار شوخ طبع بود و همین شوخ طبعی خستگی را از تن ما دور می کرد. داخل تانک می رفت و صدای تانک در می آورد و می گفت: می خوام رانندگی کنم، مسافران سوارشید. حسین در حال نماز، خیلی عجیب بود گاهی پشت سرش حرف
می زدیم که در نماز صدایش میلرزد و گریه میکند به برخی عبارت های نماز که می رسید منقلب می شد و صدایش می لرزید و اشک می ریخت انگار نه انگار که او همان حسین شوخطبع چند دقیقه پیش است.
انتهای پیام/
نظر شما