خاطرات رزمنده کرمانشاهی در منطقه عملیاتی ماووت عراق/ صحنهای از ایثار و فداکاری رزمندگان
دوشنبه, ۱۷ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۲۹
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود میگوید: «یک شب نیروهای اطلاعات لشگر 7 ولی عصر ( عج ) که اهل خوزستان بودند، از کنار ما عبور کردند و پس از نفوذ به خط دشمن، در برگشت یکی از آن ها روی مین می رود و پاهایش قطع می شود. این تیم اطلاعاتی با ناراحتی و اضطراب برگشتند. فرمانده ی تیم پیش ما ماند... »
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که خاطرات و لحظههای بیتکرار عشق و آتش و خون را در کتابی به نام "ریگهای داغ پاتاق" را در 60 قسمت گردآوری کرده در ادامه قسمت 24 تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد:
زمستان 1366 قرار بود عملیاتی روی ارتفاعات قشن انجام شود. گردان ما هم روی ارتفاعات ژاژیله ( جنوب غربی شهر ماووت عراق) مستقر بود. چون می خواستند تردد کم تری صورت گیرد و دشمن متوجه عملیات نشود، نیروهای ادوات علاوه بر کار با قبضه، نگهبانی از خط را هم به عهده گرفته بودند.
بین ما و عراقی ها رودخانه ای حائل بود و دو طرف رودخانه صخره های عظیمی بود و فقط دو یا سه مسیر از طرف ما برای ورود به رودخانه وجود داشت. شب ها تیم های اطلاعات عملیات از لشگرهای مختلف برای نفوذ به خط دشمن و شناسایی موقعیت آن ها از کنار ما عبور می کردند یک شب نیروهای اطلاعات لشگر 7 ولی عصر ( عج ) که اهل خوزستان بودند، از کنار ما عبور کردند و پس از نفوذ به خط دشمن، در برگشت یکی از آن ها روی مین می رود و پاهایش قطع می شود.
این تیم اطلاعاتی با ناراحتی و اضطراب برگشتند. فرمانده ی تیم پیش ما ماند. صبح که هوا روشن شد رزمنده ی زخمی را در میدان مین عراقی ها مشاهده کردیم که دو پایش باند پیچی شده و در سایه ی یک بوته افتاده بود. عراقی ها از او به عنوان طعمه استفاده می کردند.
نیروهای اطلاعات عملیات شب بعد رفتند رزمنده ی زخمی را بیاورند اما به کمین عراقی ها برخورد کرده و حین برگشت یکی دیگر از آن ها روی مین رفت و البته زخمی دوم را با خودشان آوردند.
نزدیک صبح بود که نیروهای اطلاعات درحالی که یک پاسدار را با پای قطع شده کول کرده بودند، برگشتند. آن پاسدار خیلی جوان بود و درد می کشید و گاهی ناله و فریاد می کرد. همرزمانش سعی می کردند به او روحیه بدهند و بعضی هم به او تذکر می دادند که سر و صدای تو باعث می شود عراقی ها متوجه ما شوند. آن ها سه شب متوالی برای انتقال رزمنده ی زخمی به سمت میدان مین رفتند اما در نهایت موفق نشدند. فردای آن روز من برای انجام کاری رفتم عقبه و سری به سنگر فرماندهی لشگر زدم.
فرمانده ی شجاع لشگر با بی سیم با فرماندهان قرارگاه صحبت می کرد و ناراحت از این بود که چرا بعضی از یگان های عملیاتی، شناسایی را به موقع انجام نداده اند که باعث تغییر عملیات شده و جمله ای گفت با لهجه ی لری، منظورش این بود که چرا بعضی خیلی ادعا دارند ولی در عمل چنان نیستند و اضافه کرد اگر آن ها مشکل دارند ما حاضریم محورشان را تحویل بگیریم. البته طبیعی بود که بچه های لرستان در عملیات های کوهستانی بهتر از دیگران می درخشیدند. چون نیروهای لرستان بهتر از دیگران با کوه ها و صخره ها آشنایی داشتند.
انتهای پیام/
انتهای پیام/
نظر شما