مادر شهید "مراد علی حقیقی رایگان" در روایتی می گوید: ((شب آخرکه می خواست برود در نگاهش ندای خداحافظی را دیدم ولی انگار ترس و هراسی نداشتم به او گفتم برو هر کجا که قلبت را جا گذاشته ای و آن شب به دور از هر چشمی سر بر سجده گذاشتم تا صبح زار زار گریستم.))
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید مراد علی حقیقی رایگان دهم خرداد1337 در شهرستان كرمانشاه به دنيا آمد. پدرش سوخته زار و مادرش احترام نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند.كارمند مخابرات بود. از سوي بسيج در جبهه حضور يافت. 28 اسفند 1362 در جزيرۀ مجنون عراق بر اثرمصدوميت شيميايي به شهادت رسيد. پیکر وي در گلزارشهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.


نگاهش ندای خداحافظی داشت


روایتی کوتاه ازمادر شهید علی حقیقی رایگان

*شیرینی اعزام به جبهه

بعد از ظهر یکی از روزهای تابستان بود که از شرکت برگشته بود یک جعبه شیرینی مخصوص در دست داشت و با مهربانی خاصی تقدیم کرد علتش را جویا شدم لبخندی زد و گفت جبهه، گیج شدم مات و مبهوت به چهره شادمانش خیره شدم منظورش را نمی فهمیدم احساس می کردم که یخ زده ام دوباره پرسیدم جبهه و بدون اینکه بگذارد حرفی بزنم سوال دیگری بپرسم ادامه داد امروز پاسدارها به شرکت آمده بودند و داوطلب برای اعزام به جبهه می خواستند من هم نام نویسی کردم.

روز بعد با او صحبت کردم از خطرات جبهه گفتم ولی او رضای خدا را بالاترین هدف دانست و اصرارم بی فایده بود می دانستم که اگر او تصمیمی بگیرد از تصمیمش برنمی گردد ولی کاری نمی توانستم بکنم.

*هدفش رفتن به جبهه بود

آنقدر از مرگ و زندگی و اینکه اگر قرار باشد کسی اتفاقی برایش بیفتد در هر جایی می تواند بیفتد و آنقدر از خوبی های جبهه و جنگ و دفاع از ارزش ها و نوامیس برایم گفت که متقاعدم کرد و ناخواسته و با توکل به خدا راضی شدم و هیچ اعتراضی نکردم او رفت و گذشت زمان ما را به پنج ماه دیگر برد.

خلاصه همان شب که خبر مجروح شدنش را شنیدم و وقتی که در بیمارستان با بدنی باندپیچی شده دیدمش بی اختیار از هوش رفتم.

چند شب پیش در خواب دیدم که او و دوستش بر تخته سنگی نشسته بودند که سواری از دور به آنها نزدیک شد صورت و قامت با عمامه ای سبز از دوستش
می خواهد که همراه او برود هر چه او اصرار می کند که او را هم به همراه ببرد اجازه نمی دهد و می گوید بعد تو را هم با خود می برم صبر کن اشک در چشمان جمع شد .

بعد از مرخص شدن در بیمارستان هر روز به بهشت زهرا می رفت آخر آن روزها ما در تهران زندگی می کردیم.

چند روزی بود که آرام و قرار نداشت می گفت می خواهم به جبهه بروم هر چه اصرار می کردم در اینجا بیشتر و بهتر می توانی به ملت خدمت کنی جواب می داد نه، جای من و قلبم در جبهه است آنها را در جبهه جا گذاشته ام می روم که پیدایشان کنم هر چند می توانست در تهران به بهترین نحو ممکن زندگی کند ولی به همه چیز پشت کرد.

چندین بار با رفتنش مخالفت کردم حتی بلیط هایی را که می خرید پاره می کردم چون به من الهام شده بود که این رفتن برگشتن ندارد.

ولی چه کنم که نتوانستم حریفش شوم و بالاخره جز رضایت برایم راهی نمانده بود شب آخر در نگاهش ندای خداحافظی را دیدم ولی انگار ترس و هراسی نداشتم به او گفتم برو هر کجا که قلبت را جا گذاشته ای و آن شب به دور از هر چشمی سر بر سجده گذاشتم تا صبح زار زار گریستم.

*خلوت با خدا

وقتی خورشید اولین نور خود را بر زمین می نشاند نمازش را خوانده بود ولی همچنان در سجده باقی مانده بود و آرام نجوا می کرد به جز خدا کسی آن را نشنید از دور تماشایش می کردم چون همیشه نجوا می کرد ولی نه ؟! انگار این بار با دفعات قبلی خیلی متفاوت بود و من این تفاوت را با لرزش بدنش و اشکهایی که خاک شهر را گلی می کرد فهمیدم.

این آخرین مناجاتش با خدا بود در واقع وداع خانه کوچکان بود که بعد از او به گورستانی تنگ و تاریک مبدل شد از دور به او می نگریستم ولی می رفت تا اینکه ما را به لحظه وداع رساند من غریبی داشتم فکر می کردم که آخرین باری خواهد بود که او را می بینم برای همین او را بوسیدم و همان دم که در آغوشم می فشردمش آرام در گوشش صدا کردم مواظب خودت باش.

از در که بیرون رفت از زیر قرآن که گذشت تا وسط کوچه با سرعت رفت ولی یکباره ایستاد به عقب نگاهی کرد چشمانش خیس شده بود.

اشک در چشمانم جا گرفت و دیگر او را ندیدم و اشک مسیر رفتنش را پوشاند او آهسته آهسته از خم کوچه ناپدید شد و من هم چون گذشته خودم را برای بازگشتی دوباره مهیا کردم هر چند که قلبم چیز دیگری می گفت.

و هنوز شش ماه از رفتنش نگذشته بود که تابوتش را در یکی از کابوس های شبانه ام برفراز ابرها و بر دوش حوریان بهشتی مشاهده کردم.

هنوز به غروب آفتاب نزدیک نشده بودیم که زنگ در به صدا در آمد و با دیدن همرزمان شهید فهمیدم که آنها قاصدان شهادت هستند.

انتهای پیام

منبع: پرونده فرهنگی شهدا- اداره هنری، اسناد و انتشارات استان کرمانشاه

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده