همرزم انقلاب، پناه مردم، عاشق ولایت؛ شهید هزارخانی چگونه جاوید شد؟

شهیدجاوید الاثر«کرم‌علی افشار هزارخانی»، از نخستین پایه‌گذاران سپاه پاسداران در شهرستان کنگاور، نمونه‌ای بارز از ایثار و عشق به مکتب انقلاب اسلامی بود. مردی که با اخلاقی توأم با مهربانی و اراده‌ای راسخ در برابر دشمن ایستاد و جان خود را در راه دفاع از میهن فدا کرد. خانواده، دوستان و همرزمانش او را نه تنها به‌عنوان یک رزمنده بلکه به‌عنوان چراغ راه و پناهی مطمئن به یاد می‌آورند؛ کسی که در غیاب امام عصر (عج)، تبعیت از ولی فقیه را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود و با همین باور، جاودانه شد.

همرزم انقلاب، پناه مردم، عاشق ولایت؛ شهید هزارخانی چگونه جاوید شد؟

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید جاوید الاثر «کرم علی افشار هزار خانی» در تاریخ دهم فرودین 1337 در روستای هزار خانی از توابع شهرستان کنگاور در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود. ایشان دارای پنج خواهر و پنج برادر بوده و شهید هزار خانی ششمین فرزند این خانواده است. بعد از گذشت یک سال از تولد او خانواده به روستای چشمه بید از توابع شهرستان اسدآباد استان همدان نقل مکان کردند. پدر بزرگوارش کشاورز بود و بازور بازو و عرق جبین نان و روزی خود و خانواده اش را به دست می آورد و با روزی حلال فرزندانش را بزرگ کرد.
تحصیلات ابتدایی را در روستای چشمه بید گذرانید و برای تحصیل به شهرستان کنگاور رفت. دوره راهنمایی را در مدرسه نهم آبان و دوره متوسطه را تا سال سوم در دبیرستان ابن سینا ادامه داد همزمان با تحصیل در کارهای کشاورزی و دام پروری به پدر و مادر کمک کرد در اواخر دوره دبیرستان که با دوران مبارزه با طاغوت مصادف شد مشغول فعالیت های انقلابی و پخش اعلامیه های امام خمینی (ره) در مدرسه و شهر بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ 27 مهر1358 به استخدام سپاه پاسداران درآمد و جزء تشکیل دهندگان هسته اولیه سپاه پاسداران شهرستان کنگاور بود.
چهره شاد و رفتار و اخلاق و ادبش قوه جاذبه ای در او ایجاد کرده بود که دوستانش همواره او را چون نگینی ارزشمند بر حلقه جمع خود نشانده و دوری و فراق از او را برنمی تافتند انس و رفاقت با این افراد از شرکت در فعالیت های انقلابی شروع شد و این دوستی ها در دفاع مقدس به اوج خود رسید و تا هنگام شهادت ادامه یافت.
او جزء اولین افرادی بود که سپاه پاسداران را در کنگاور تشکیل دادند. در سال ۱۳۵۷ با یکی از خانواده های مذهبی منطقه وصلت کرد و تا سال ۱۳۶۲ در روستای چشمه بید زندگی مشترک خود را ادامه داد و در همان سال به شهر کنگاور نقل مکان کردند. حاصل زندگی مشترک سه فرزند دو دختر و یک پسر است. دختر بزرگتر ایشان متخصص مغز و اعصاب و عضو هیئت علمی دانشگاه رازی کرمانشاه است و دختر دوم ایشان دندان پزشک بوده و در کلینیک شخصی خود مشغول به فعالیت است و تنها فرزند پسر ایشان فوق لیسانس مدیریت دولتی در آموزش و پرورش شهرستان کنگاور مشغول به فعالیت است.
شهید به روایت همسر
او در زندگی فردی بسیار آرام شوخ طبع و مهربان بود و احترام بسیار زیادی برای والدین خود و بزرگان فامیل قائل بود و هر کجا یکی از اقوام، آشنایان یا دوستان احتیاج به کمک داشت؛ به یاری آنها می شتافت و صله رحم را بسیار نیکو به جا می آورد. همیشه تبسمی بر لب داشت خوش اخلاقی و فامیل دوستی جزو ذات او و در خون او بود. به پدر و مادر خیلی احترام می گذاشت و به این خاطر زبانزد شده بود. خانواده و فرزندانش را خیلی دوست داشت.
زمانی که برای آخرین بار می خواست به عملیات برود. با پسر خردسالش لحظاتی کودک شد و بازی کرد و صحنه هایی تماشایی آفرید. گویی به او الهام شده بود که این آخرین دیدار است. طفل کوچکش را می بویید و می بوسید و بر سینه می فشرد و خستگی های ناشی از کار روزانه را با کودکی کردن با کودکش جبران می کرد.
اما؛ او تعهدی داشت به وجدان و ضمیر پاکش او تعهد داشت به مکتب و میهنش پایبند بود به امام و رهبرش به این زاد بوم! علاقه مند بود و متعهد به این ملت.
برادرشهید« محمدرضا افشار» می گوید:
با وجود اینکه دو برادر دیگرم عبدالرضا حدود سی ماه در جبهه بود و کرم رضا نیز از همان اوایل به عنوان پاسدار تا پایان جنگ در جبهه مشغول به فعالیت بود و به درجه جانبازی هم نائل شد هر دو کوچکتر از شهید بودند؛ ولی او تکلیف خود را داشت. غیرتش اجازه نمی داد که کنج دنجی بگیرد و کاری به سرنوشت و آینده ملت و مملکتش نداشته باشد وقتی می دید حتی از آن سوی مرزهای قراردادی، گروه گروه جوانان برای مبارزه با کفر متجاوز به ام القرای ایران اسلامی به استقبال انجام تکلیف جهاد و شهادت در راه خدا آمده اند. وقتی درد چکمه متجاوزان را بر سینه هم وطنانش در غرب و جنوب کشور به خوبی حس 
می کرد. وقتی نوامیس مسلمانان هم وطنش را در تهدید دستبرد دشمنان قداره بند بی رحم و مروت می دید؛ خانه برایش زندان شد و باید می رفت و تکلیفش را ادا می کرد.
او رفت و به تعهد وجدانی و قلبی اش به این مکتب و میهن عمل کرد. گویی در خلوت هایش از خدا خواسته بود که به معنی واقعی کلمه فانی فی الله شود و حتی ذره ای از جسم و وجودش باقی نماند اگرچه نام و نشانش تا قیامت چراغ راه هدایت یافتگان خواهد بود.
سرانجام آن چنان گل وجودش در صاعقه ستم و طوفان خزان پرپر شد و هر سلولی از بدنش و قطرات خونش با ذره ذره خاک در هم پیچید که به ظاهر اثر و بقایایی از او نماند اگرچه مانا و جاودانه شد.
همسر شهید می گوید:
بازتاب شهادتش دو جنبه داشت یکی تأثر و دگر تأثیر ! ناراحت شدیم از اینکه یک معلم اخلاق و مهربان که راه درست زندگی کردن را به ما یاد می داد؛ از دست دادیم. درخت تناور و پرثمری که خیرش به همه خصوصاً خانواده می رسید. به قول مادرش ناراحت از اینکه جنازه اش به دست ما نرسید و خوشحالیم از اینکه به خاطر دین و میهن اسلامی شهید شد. اگر جنازه و قبری می داشت؛ می توانستیم به سر مزارش برویم و آرام شویم.
ایشان محبوبیت زیادی در بین خانواده داشت و پدرش با وجود فرزندان دیگر خیلی به او افتخار می کرد چون از همان ابتدا اسلام و امام را بهتر از همه ما شناخت اقوام و بستگان حتی دیگران ایشان را بیشتر قبول داشتند و در هر کاری برای مشورت و مصلحت محل رجوعشان بود و مشکل گشای مراجعین اعم از خویش و بیگانه بود. از این نظر فقدان ایشان باعث تأسف و تأثر همگان شد. اقوام و دوستانش هم متأثرند چون با آنها خیلی با محبت و صمیمی بود و آنها را چون برادر می دانست در محیط کار خدمتگزار مردم بود فرمانده وقت تیپ نبی اکرم ( صلى الله عليه اله و سلم) در شهادتش بسیار ناراحت بود و می گفت: هزار خانی از تمام جنبه ها منحصر به فرد بود.
او اعتقاد داشت؛ در غیبت امام عصر (عج) باید مسلمان از ولی فقیه تبعیت کند.
شهید هزار خانی در تاریخ 22 مهر 1363 در میمک بر اصابت گلوله مستقیم سلاح سنگین به شهادت رسید.
انتهای پیام/

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده