مروری بر زندگی شهید «احمد داوند»

پاسدار قرآن بود

«حسن موحد» پسر عموی شهید می‌گوید: یک روز به دیدار احمد رفتم. هنگام خداحافظی به او اصرار کردم می‌خواهم یک عکس یادگاری با هم بگیریم دوربین را آماده کردم و مهیای گرفتن عکس شدم. از من خواست صبر کنم، رفت و از داخل دفتر کارش یک جلد قرآن و یک قبضه اسلحه کلاش با خود آورد و گفت: حالا عکس بگیر! سپس گفت: می‌خواهم اگر شهید شدم؛ همه بدانند من پاسدار قرآنم و این اسلحه را برای پاسداری از قرآن به دست گرفته‌ام.

پاسدار قرآن بود

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «احمد داوند» در تاریخ هفتم آبان ۱۳۳۸ در روستای قلعه ترک از توابع شهرستان اسلام آباد غرب در خانواده‌ای مقید و مذهبی دیده به جهان گشود. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در روستای محل تولدش به منظور ادامه تحصیل به شهر‌های آبدانان و اسلام آباد غرب مهاجرت کرد. هر چند با دوری از خانواده، سختی‌های زیادی را تحمل می‌رد؛ ولی برای مبادا آب دیده‌تر می‌شد خانواده‌ای که به او از همان دوران نونهالی درس شجاعت و بردباری آموختند تا در کارزار بزرگ جهاد و شهادت بتواند مدافع ولایت و سرباز امام زمان (عج) باشد.

این شهید والامقام که دارای خلق و خوی بزرگ منشی و مردانگی بود با توجه به فقر و محرومیت خانواده و مشکلات معیشتی تا گرفتن مدرک دیپلم ادامه تحصیل داد و به دنبال به دست آوردن لقمه‌ای نان حلال مشغول کار‌های مختلف کشاورزی و دامداری و ... شد تا به سهم خود بخشی از هزینه خانواده را تأمین کند.

بنا به گفته برادر شهید «علیرضا داوند» از همان کودکی تا لحظه شهادت احترام به اعضای خانواده خصوصاً والدین بزرگوارشان و برادران و خواهران و بستگان، ماهیت بزرگ منشی وی را به نمایش می‌گذاشت و همگان را به اعتراف به آن وادار می‌کرد. اخلاق، ادب متانت و شخصیتش مثال زدنی بود و دیگران در ارشاد و تربیت فرزندان خویش او را به عنوان الگو، در منظر چشم فرزندانشان قرار می‌دادند تا از او یاد بگیرند. سرآمد همسالان بود و از همان اوان دارای پشتکار و اراده‌ای پولادین و جسور و غیرتمند بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) او که جوانی برومند و رشد یافته بود. در تظاهرات فعالانه شرکت می‌کرد و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به آن نهاد پیوست. ابتدا در کسوت پاسدار وظیفه عازم جبهه‌های حق علیه باطل شد تا همچون دیگر رزمندگان اسلام به وظیفه خود در راه دین و دفاع از مملکت اسلامی عمل کند. او دارای اخلاقی نیکو و طبعی آرام و جذاب بود و این امر در دیگران تأثیر زیادی می‌گذاشت.

اخلاق و منش و خدمات ارزشمندش به دل فرماندهان نشست و به پاس این زحمات و مدیریت خوب و موفقی که از خود نشان می‌داد؛ بعد‌ها او را به عنوان فرمانده بسیج سپاه پاسداران گیلان غرب معرفی نمودند. او در این سمت توانست؛ خدمات ارزنده‌ای به جبهه و جنگ انجام دهد.

آقای «حسن موحد» پسر عموی شهید می‌گوید: مدتی بود او را ندیده بودم دلم به شدت برای دیدارش تنگ شده بود. تصمیم گرفتم برای دیدنش به گیلان غرب بروم وارد ساختمان بسیج شدم. در حلقه جمع کثیری از مراجعین قرار گرفته بود و با حوصله و صبر خدادادی و همیشگی اش به یکایک آنها گوش می‌داد و بلافاصله دستوراتی برای رفع مشکلاتشان صادر می‌کرد سپس نتایج ملاقات با هر کدام را در دفتر یادداشتی ثبت می‌کرد آمدن به سپاه عشق می‌خواهد.

برای ورود به سپاه لازم بود با احمد مشورت می‌کردم عازم گیلان غرب شدم. ساعتی قبل از ورود من آنجا بمباران شده بود. البته این وضعیت هر روز آنجا بود و به طور مداوم بمباران می‌شد. کمی اوضاع آشفته و به هم ریخته بود. احمد سرش شلوغ بود و بایستی در آن شرایط اضطراری به اموراتی رسیدگی می‌کرد. بعد از ناهار به امر ایشان مجدداً برای بررسی وضعیت با هم سری به محل بمباران زدیم. گفتم: دلم برایت تنگ شده بود و آمدم دیداری تازه کنیم و هم اینکه خواستم برای ورود به سپاه با شما مشورت کنم. بعد از دقایقی گشت و گذار که من تصور کردم به مطلبم توجه نکرده و یا نشنیده است که چه گفته‌ام برگشت و گفت:آمدن به سپاه عشق می‌خواهد.

عکس یادگاری

یک روز به دیدار احمد رفتم. هنگام خداحافظی به او اصرار کردم می‌خواهم یک عکس یادگاری با هم بگیریم دوربین را آماده کردم و مهیای گرفتن عکس شدم. از من خواست صبر کنم، رفت و از داخل دفتر کارش یک جلد قرآن و یک قبضه اسلحه کلاش با خود آورد و گفت: حالا عکس بگیر! سپس گفت می‌خواهم اگر شهید شدم؛ همه بدانند من پاسدار قرآنم و این اسلحه را برای پاسداری از قرآن به دست گرفته‌ام.

وی جوانی شاخص در بین جوانان و دوستان محل و دبیرستان بود و همگی به شدت به او علاقه داشتند از نظر اخلاقی و اعتقادی و اجتماعی سرآمد دوستان بود. او نسبت به همه با تواضع برخورد می‌کرد خون گرم و خوش برخورد بود و اهل رنجش نبود.

شهید و تحصیل

وی با توجه به عشق و علاقه فراوان به تحصیل علم و دانش و مطالعه با وجود دوری از خانواده همواره در این امر موفق بود و، چون آن زمان استفاده از روشنایی شیوه امروزی در داخل خانواده‌ها میسر نبود و به خصوص عدم مزاحمت برای استراحت افراد خانواده تا نیمه‌های شب و گاه تا صبحگاهان از چراغ روشنایی معابر و خیابان‌ها استفاده می‌کرد. پس از اخذ مدرک دیپلم و داشتن بهترین موقعیت برای ورود به دانشگاه و ادامه تحصیل به جبهه روی آورد و سعادت دنیا و آخرت خود را در این طریق پی می‌گرفت.

زیارت امام زادگان

احمد علاقه زیادی به زیارت امامان و امام زادگان داشت تا فرصتی دست می‌داد؛ برای توسل و صفای روحی به زیارت امام زادگان می‌شتافت. یک بار به خاطر شرکت موفقیت آمیز در دوره عقیدتی سیاسی به مشهد مقدس مشرف شد. از این موضوع بسیار خوشحال بود و می‌گفت: زیارت امامان و امام زادگان بسیار مرا خوشحال می‌کند.

عاشق امام و ولایت بود و هیچ کلام سبک و خلاف شانی از احدی نسبت به حضرتش را برنمی تافت و عکس العمل نشان می‌داد و مماشات نمی‌کرد خط قرمزش همین بود.

او در روز‌های حساس پیروزی انقلاب اسلامی نقش به سزایی در آگاه نمودن مردم منطقه نسبت به اهداف امام و انقلاب داشت و در توزیع و پخش اعلامیه‌های حضرت امام تلاش شبانه روزی می‌کرد. احمد بعد از طی دوره‌های نظامی و عقیدتی سیاسی ابتدا به عنوان مسئول جذب نیروی انسانی و بعد از آن به عنوان فرمانده بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گیلان غرب انتخاب شد.

احترام به پدر و مادر

بارزترین شاخصه اخلاقی که از اعتقادات محکم و معنوی او ریشه داشت؛ احترام فراوان به پدر و مادر بود. هرگز کمترین بی مهری و بی توجهی نسبت به والدین از او دیده نشد و رسیدگی به امور آنان اولویت کار احمد بود. او فرمان برداری از پدر و مادرش را در راستای اطاعت الهی می‌دانست و هنگامی که از جبهه می‌آمد؛ ابتدا به دیدار ایشان می‌شتافت بعد از آن به صله رحم و سرکشی از سایر اعضای خانواده و بستگان و دوستان می‌رفت.

سرانجام در تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۶۲به دست منافقین و ضد انقلابیون کور دل آسمانی شد مزار شریف این شهید عزیز در باغ رضوان اسلام آباد غرب قرار دارد.

قسمتی از وصیت نامه شهید

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان با درود و سلام به پیشگاه ولی عصر (عج) و درود و سلام بیکران بر خورشید نورانی جماران روح خدا و آرزوی پیروزی برای رزمندگان اسلام و صبر عظیم و اجر جزیل برای خانواده‌های معظم شهدا و درود و رحمت خداوند تبارک و تعالی بر روح پرفتوح شهدای عزیز در کربلای خونین جبهه‌های جنوب و غرب کشور میهن اسلامی و عزیزمان در پایان عرایض از همگی دوستان و آشنایان و اقوام حلالیت می‌طلبم امام را دعا کنید.

انتهای پیام/

 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده