روایت نغمههای ایثار از دل جبههها
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، سالهای دفاع مقدس، یکی از برهههای حساس و تعیینکننده تاریخ ایران است که در آن، جوانان این سرزمین با جانفشانی و ایثار، در برابر متجاوزان ایستادگی کردند. یکی از این جوانان، «تیمور شهبازی» رزمنده و جانباز شیمیایی است که با خاطراتی از مبارزاتش در جبهههای جنگ، شاهدی زنده بر روحیه مقاومت و فداکاری ملت ایران به شمار میرود. او در این مصاحبه به یادآوری روزهایی میپردازد که با همسنگرانش در برابر دشمن ایستاد و با دلاوریهایش، درسهای ارزندهای از ایثار و از خودگذشتگی را به نسلهای آینده منتقل میکند. این گفتگو، به ما اجازه میدهد تا از نزدیک با تجربیات تلخ و شیرین او در دوران جنگ آشنا شویم و اهمیت حفظ یاد و خاطره شهدا را درک کنیم.
«تیمور شهبازی» فرزند عزیز متولد 1342 در روستای امامیه علیا از توابع شهرستان سرپلذهاب رزمنده دوران دفاع مقدس و از جانبازان شیمیایی که سال 1365 در عملیاتهای کربلای چهار و والفجر 10 حضور داشتم.
با وجود جثه کوچک و سن کم به جبهه رفتم
در تاریخ 31 تاریخ شهریور 1359 جنگ تحمیلی توسط صدام بر علیه کشور عزیزمان آغاز شد و امام خمینی (ره) فرمان دفاع و جهاد را صادر کردند، من هم به نوبه خود به دستور امام لبیک گفتم و به سپاه پاسداران قصرشیرین-سرپلذهاب مراجعه کردم اما مسئولین از پذیرش من امتنا کردند و گفتند سن تو کم و جثهات خیلی کوچک است و نمیتوانیم تو را پذیرش کنیم. لذا با اصرار خودم و گریه و زاری بالاخره مرا پذیرفتند. به مدت دوماه آموزش نظامی و دو هفته کلاس عقیدتی گذراندم و بعد اعزام شدم.
غم از دست دادن فرمانده شجاع
در تاریخ 15 اسفندماه 1362 به منطقه عملیاتی «پادگان ابوذر» اعزام شدم، زمانی که شهید سرافراز هوانیروز «علی اکبر شیرودی» برای نجات ما به منطقه اعزام شدند.
قبل از شهادت شهید شیرودی تانکهای عراقی که تعداد آنها زیاد هم بودند جهت تصرف قله جلو آمده بودند و ما فقط اسلحه کلاش و نارنجک دستی و یک خمپاره 60 داشتیم اما عراقیها مجهز به تانکهای مدرن بودند.
مسؤل دسته آقای جلیلیان بود با پشت خط تماس گرفتند که عقبه توپخانه ارتش بود خبر را به برادر مالکیان و آذربن رساند، اما لحظاتی نگذشت هلیکوپتر بالای سَر ما با پرچم جمهوری اسلامی ظاهر شد. به یکباره شروع به زدن تانکهای عراقی کرد در آن لحظه فقط به آسمان نگاه میکردیم، همه تانکها آتش گرفته و منهدم شدند و بقیه هم پا به فرار گذاشتند. خیلی خوشحال شدیم اما لحظاتی نگذشت که خبر دادند شهید شیرودی به شهادت رسیده است و دوباره همه ما غمگین و غصه دار شدیم.
غسل شهادت
خاطرات با شهدا و رزمندگان زیاد است و ما هر چه داریم از برکت خون پاک شهدای دفاع مقدس است که جانانه برای دفاع از انقلاب و حراست آن جان عزیزشان را فدا کردند و باید قدردان آنان باشیم.
در تیپ 29 حضرت نبی اکرم (ص) در عملیات کربلا چهار و پنج حضور داشتم، عملیات کربلا پنج با شهید «هادی صفریانی» و برادر «علی اشرف منصوری» روی پل شناور ایستاده بودیم، بالای پل شناور دیدم سطلی را در آنجا گذاشتهاند که پر از آب بود. پیدا کردن آب خوردن برای ما خیلی سخت بود من هم سوال پرسیدم این آب سطل برای چیه؟ شهید «هادی صفریانی» هم جواب دادند یک روز با همین آب غسل شهادت می کنیم و بالاخره شهید هادی به آرزوی خودش رسید.
هدیه خون به امام حسین (ع)
در عملیات کربلای چهار من به عنوان پزشکیار رزمی عملیاتی در تیپ 29 حضرت نبیاکرم (ص) حضور داشتم به من مأموریت دادند دو رزمنده مجروح را به معراج شهدای اهواز برسانم که یکی دچار موج گرفتگی و دیگری تمام اعضای بدنش ترکش بود که در طی مسیر بیهوش شد سریع اقدام به کمک های دم و بازدم کردم دیدم کم کم به هوش آمد و گفت: تو را به جان امام حسین(ع) برم گردان تا آخرین قطره خونی را که دارم هدیه کنم.
یک شب نگهبان بودم چند نفر از دوستان که برای جیره خشک پایین رفته بودند دیر برگشتند یک مرتبه دیدم تعدادی به سمت قله می آیند من هم که چند کلمه عربی یاد گرفته بودم ایست دادم برادر جانباز «مراد یارکرمی» جلو بود با ترس ایستاد فکر کرد بنده عراقی هستم، دوباره به زبان کردی ایست دادم. برادر یارکرمی گفت: یارکرمی هستم گفتم برادر نارنجک دستی را کشیدم سری رد شو و من نارنجک را به داخل دره پرت کردم.
انتهای پیام/