پدرم خدمت به هموطنان را جزء وظایف خود میدانست
«لیلا صوابی» فرزند شهید در گفتگو با خبرنگار نوید شاهد کرمانشاه، گفت: پدرم 20 بهمن 1318 در یک خانواده مذهبی در روستای دهنو از توابع شهرستان کنگاوردیده به جهان گشود و دوران نوجوانی و جوانی خود را با کشاورزی و بنایی گذراند.
مشارکت در ساخت مساجد
فرزند شهید در ادامه بیان داشت: بسیار خوش اخلاق بودند طوری که اخلاق حسنه ایشان نقل خاص و عام می شود و به اعتقادات مذهبی خود پایبند بود و احکام دینی را به نحو احسن رعایت و به نیازمندان و یتیمان کمک میکرد و در ساخت مساجد مشارکت داشت. پدرم قبل و بعد از انقلاب، امین مردم روستا و مورد اعتماد همه بود.
صوابی افزود: شهید به محض اینکه متوجه احساس نیاز کشور به دفاع در برابر حمله اشغالگران شد، به عضویت بسیج درآمد. او به حفظ و حراست از کیان و میهن اسلامی بسیار معتقد بود و در رفتارهای اجتماعی خود چه از نظر گفتاری و چه عملی آن را بروز میداد.
فرزند شهید اظهار داشت: با توجه به اینکه انقلاب اسلامی یک انقلاب ملی و مذهبی بود و به سرعت مورد تایید ملت قرار گرفت لذا برای حفظ و ادامه آن در شهر و روستا پایگاههایی برقرار شد که شهید در این پایگاهها فعالیت چشمگیری داشته و فرماندهی پایگاه بسیج روستای دهنو را عهده دار بودند، سپس با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بارها در لباس مقدس بسیجی به جبهه ها رفت.
فرزند شهید گفت: شهید در مناطق عملیاتی غرب کشور از جمله سرپل ذهاب، قصرشیرین حضور داشت و در عملیات والفجر پنج در چنگوله مهران 24 خرداد 1363 در حالی که در قسمت جلوی ماشین نشسته بوده است با توجه به رعایت ادب جای خود را به پیرمردی می دهد و خود به قسمت پشتی ماشین می رود، پس از چند دقیقه با اصابت گلوله خمپاره به قسمت پشت ماشین پدرم به درجه رفیع شهادت نائل می آید و همان شخص که جای ایشان نشسته بودند زنده ماند و این سرگذشت را برایمان توصیف کرد.
صوابی با اشاره به اینکه شهید به ادامه راه شهدا تاکید داشتند، گفت: پدرم در دست نوشتههای به یادگار ماندهاش آورده است که «از امام و ولایت فقیه پشتیبانی و در راه خدمت به هموطنانمان از هیچ کوششی دریغ نکنید و در تربیت دینی و اخلاقی خود بکوشید.»
وی بیان کرد: با توجه به اینکه ایشان بنا بودند، کار بنایی را برای خانوادههای بیسرپرست و همچنین ساخت مسجد روستا و روستاهای مجاور را انجام میداد و هیچ گونه هزینهای بابت دستمزد از آنها دریافت نمیکرد.
شهادت در ماه مبارک رمضان
فرزند شهید گفت: با توجه به اینکه من خیلی کوچک بودم، یکروز با پدرم بیرون بودیم ایشان مشغول انجام کار بود، به یکباره دست از کار کشید و یک سنگ کوچک را برداشت و شست میخواست مشغول نماز شود که من گفتم بابا بهتر نیست خانه برویم، مُهر هم داریم آنجا نماز بخوان که در جوابم گفت؛ عزیزم همیشه نمازتان را اول وقت بخوانید.
وی می گوید: اعتقاد پدر بر انجام واجبات به حدی بود که با توجه به شغل کشاورزی و بنایی در فصول گرم سال و تعریق زیادی که داشت، ماه مبارک رمضان را به طور کامل روزه می گرفت و در زمان جنگ چنین می گفت که شهادت زیباست بویژه اگر در شرایط خاصی اتفاق افتد زیباتر و دلنشین تر می شود که از جمله این شرایط خاص با زبان روزه شهید شدن بود. وی در نهایت به آرزوی خود رسید و با زبان روزه دیدار حق را لبیک گفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرزند شهید در پایان خاطرنشان کرد: یکی از همرزمان شهید که در آن زمان یک نوجوان بود، میگفت که شهید صوابی برای ما یک نقطه قوت و دلگرمی بود. همیشه در کنارش جمع می شدیم و از سخنان شیرینش که همراه با لبخند و شوخ طبعی بود لذت میبردیم. حتی کسانی که ایشان را می شناختند از گردانهای دیگر برای شنیدن این حرف ها به جمع ما اضافه می شدند. در جای دیگر گفتند که شهید صوابی سعی میکرد ما را که جوانتر بودیم به مرخصی بفرستد مبادا خسته شویم و از دفاع در برابر متجاوزین احساس خستگی کنیم و از ادامه دادن کار دلزده شویم.
انتهای پیام/