روایتی خواندنی از جانباز و آزاده کرمانشاهی؛
نوید شاهد - جانباز و آزاده کرمانشاهی، در خاطراتش می گوید: «نگهبان کینه توز تا متوجه شد، لباس ها مال من است با کابل برقی که در دست داشت به جانم افتاد و کینه ی جاهلی خود را با زدن من تسکین داد.»

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضی ترین کسان به قضای الهی بودند. سینه هایی فراخ تر از اقیانوس داشتند و جمعی مخلص، مقاوم، اهل ایثار و فداکاری و صاحب دل هایی خسته بودند که از همه جا و همه کس بریده و به خدا پیوسته بودند آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رهایی پیدا کرده بودند.

کینه توزی نگهبان بعثی با زدن من تسکین می گرفت

ای آزادگان، تاریخ هیچگاه شما را که درس مقاومت و ایستادگی و آزادگی به جهان داده اید فراموش نخواهد کرد.

در ادامه روایتی خواندنی از آزاده و جانباز کرمانشاهی "اسفندیار ریزه وندی" تقدیم مخاطبان ارجمند می شود.

من آزاده و جانباز 60 درصد اسفندیار ریزه وندی هستم. در سال 1365 در جبهه ی سومار و در عملیات کربلای 6 در گروه تخریب خدمت می‌کردم. روز 23 دی ماه از ساعت یک بامداد موانع و سیم خاردارهای دشمن را تصرف کردیم ولی سنگرهای تیربار دشمن مانع اصلی پیشروی بچه ها بود که بوسیله ی آتش توپخانه خودی منهدم شدند و به دنبال آن به سوی سنگرهای تجمع دشمن پیشروی کردیم.

تقریبا مواضع دشمن به تصرف درآمد و چند نفر از افراد بعثی را اسیر کردیم چند سنگری مانده بود که تصرف شوند، لذا به طرف آنها هجوم بردیم. در حال پیشروی بودیم که من و دوستم مورد اصابت خمپاره دشمن قرار گرفتیم و دیگر نتوانستیم بلند ادامه دهیم. تا صبح ما بین نیروهای ایران و عراق زمین گیر شدیم چون منطقه تحت تسلط عراقی ها بود ما را دستگیر کردند و به بیمارستان انتقال دادند.

در یکی از روزهای اسارت، داخل آسایشگاه با یکی از دوستان سرگرم حرف های خودمانی بودیم و از هر دری می گفتیم، از گذشته و از روزهای خوش وطن. متوجه شدیم که نگهبان عراقی از پشت پنجره سمج ما را نگاه می کند. صدا زد: بیا!

چون از ناحیه مچ پا مجروح بودم، دوستم کمک کرد تا خود را به پشت پنجره برسانم. نگهبان با عصبانیت گفت: چه می گفتید؟

گفتم: از گذشته ها تعریف می کردیم.

نگهبان با تعصب خاصی شروع کرد: ایران اسرای ما را شکنجه می کند و به آن ها علف می خوراند!

گفتم: تو از کجا می دانی؟ از کی شنیدی؟ این ها همه تبلیغات دروغ است.

نگهبان دوباره گفت: شما ما را کافر می دانید مگر پیامبر و قرآن عربی نیستند؟ ایرانیان در آن زمان آتش پرست بوده اند.

گفتم: اگر ایرانی ها آتش پرست بوده اند اعراب بت پرست و جاهل بودند. حتی دختران خود را زنده به گور می کردند. خداوند دانا از میان اعراب پیغمبر را برگزید که بهانه ای نداشته باشند و ایمان بیاورند. پیامبر آمد تا رحمت برای عالم باشد و همه را اصلاح کند.

این قضیه تمام شد ولی از نگاه و رفتارش نوعی کینه احساس می کردم. تا اینکه روزی از روزهای زمستان بعد از استحمام، چون کف رخت کن کثیف بود، لباس هایم را روی سیم برق انداختم. در این هنگام، نگهبان کینه توز تا متوجه شد، لباس ها مال من است با کابل برقی که در دست داشت به جانم افتاد و کینه ی جاهلی خود را با زدن من تسکین داد.

 

انتهای پیام/

 

 

 

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده