روایتی خواندنی از جانباز کرمانشاهی؛
نوید شاهد- جانباز "شیرزاد امجدیان" در روایتی از دوران هشت سال دفاع مقدس و حضورش در مناطق جنگی می گوید:« برای رسیدن به ارتفاعات میرآباد با رزمندگان راه طولانی را آمده بودیم پیرمردی را در آن موقع شب از دور دیدیم، جلو رفتم و مسیر را از او پرسیدم. تا مدت ها حضور معجزه گونه ی پیر مرد در آن موقعیت ذهنم را مشغول کرد. این موضوع برای ما تعبیری جز امداد غیبی نداشت.»

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، بی شک تداعی خاطرات شهیدان، آزادگان و جانبازانی که جان خود، عمر خود و یا عضوی از پیکر خود را فدای آرمان های انقلاب شکوهمند اسلامی کردند ما را برای ادامه دادن راهشان مصمم تر خواهد کرد.

 

آزادسازی میرآباد، تعبیری جز امداد غیبی نداشت

 

متنی که پیش رودارید، گوشه ای از خاطرات جانباز "شیرزاد امجدیان" است که سه بار در منطقه شیخ صالح و بمو مجروح گردیده است.

در سال 1359 به عنوان بسیجی وارد سپاه پاسداران شدم و بعد از مدتی آموزش به جوانرود و منطقه ی شیخ صالح و پایگاه کانی رش اعزام شدم. منطقه از ضد انقلاب پر بود.

یک روز متوجه شدیم که بعثی ها حدود 800 نفر از ایرانیان مقیم عراق را از منطقه ی سلیمانیه بیرون رانده اند. آواره ها در ناحیه کیله سفید و ازگله سرگردان بودند گروهی برای نجات و انتقال آنها به مناطق امن داخلی مأمور شدیم.

*تنهایی کودک چهارساله

هرکدام از آنها خود را با زن و بچه معرفی کردند و شناسایی مختصری صورت گرفت. در بین جمعیت کودکی چهار ساله تک و تنها ماند و کسی زیر بار او نرفت. اطلاعاتی از همشهری هایش گرفتیم، آنها گفتند مادرش عراقی است و پدرش ایرانی ولی حالا زندانی بعثی هاست.

کودک را بغل کردم. چشم هایش را بوسیدم و با تمهیداتی به اردوگاه فرستادیم.

تصمیمی از شهید بروجردی، شهید کاوه، شهید علمی قمی و شهید گنجی زاده در خصوص پاکسازی جاده بانه و سردشت به بچه ها ابلاغ گردید و تاکید شده بود که باید امروز پنجشنبه، مسیر فوق از لوث وجود گروهک ها پاک شود و جمعه به سردشت برسیم. با شروع کاردشمن نیز متوجه شد و جلو ستون را بستنددرگیری قدم به قدم  شدیدتر می شد.

شهید گنجی زاده دستور یورش بی امان داد و آن درگیری های شدید تا سردشت به لطف خداوند و امدادهای غیبی با پیروزی بچه ها تمام شد.

یک ماه بعد دوباره برای پاکسازی شهرک میرآباد، بین پیرانشهر و سردشت اعزام شدیم. شهید کاوه به من دستور داد چون تو راه ها و جغرافیای منطقه را بهتر می شناسی باید دو قبضه دوشکا را با مهمات لازم به روی ارتفاعاتی برسانی که دشمن حضور دارد و بر انجام سری کار تاکید کرد.

موضوع برای شهید کاوه خیلی اهمیت داشت. او تصمیم داشت رزمندگان را با همین امکانات از روی ارتفاعات پشتیبانی کند.

*حضور در منطقه با لباس کردی

ساعت ده شب قاطرها را بار زدیم و با لباس کردی راه افتادیم. شب و با احتیاط کامل وارد منطقه شدیم. همه جا دست ضد انقلاب بود. از مسیری که فکر می کردیم سخت تر ولی امن تر است راه ارتفاعات را در پیش گرفتیم. شب خیلی راه افتادیم تا به نزدیکی آلباتو رسیدیم. همه خسته بودیم. ساعت یک و نیم بامداد بود که متوجه شدم، شخصی چراغ به دست نزدیک می شود. قاطرها را با وسایل در گوشه ای پنهان کردیم. خودم جلو رفتم و گفتم: می خواهم به میر آباد بروم، نزدیک ترین راه کدام است؟

*امداد غیبی

پیر مرد راهی را نشان داد و رفت. من به نزد گروه برگشتم به راه افتادیم و با هر جان کندنی بود ساعت سه و نیم بامداد به نقطه ی مورد نظر شهید کاوه رسیدیم.

تدبیر درستی بود همان نیروها و امکاناتی که بالای ارتفاعات برده بودیم کار ساز گردید و منطقه ی میرآباد از دست ضد انقلاب آزاد شد.

ولی تا مدت ها حضور معجزه گونه ی پیر مرد در آن موقعیت و شرایط فکر و ذهنم را به خود مشغول کرد. برای ما تعبیری جز امداد غیبی نداشت.

انتهای پیام/

 

 

 

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده