چهار شب در کمین
يکشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۸
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود میگوید: «شبی که ما کمین را تحویل گرفتیم فرمانده دسته گفت بعد از سه ساعت نیروی جایگزین میآورم. ما تا صبح ماندیم ولی خبری از جایگزین نشد. روز بعد به فرمانده اعتراض کردیم اما جواب قانعکنندهای نداد. شب بعد مجدداً ما را به سنگر کمین فرستاد و خودش هم همراه ما آمد. بعد از ساعت ۲ رفت که جایگزین بیاورد ولی خبری نشد...»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که خاطرات و لحظههای بیتکرار عشق و آتش و خون را در کتابی به نام "ریگهای داغ پاتاق"را در 60 قسمت گردآوری کرده در ادامه قسمت 25 تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد:
یک شب رفتیم و خط را تحویل گرفتیم. فرمانده دسته ما، من و یک نفر دیگر را مأمور کرد که شب در کمین بمانیم. کمین را تحویل گرفتیم. حدود ۲۰ گلوله آرپیجی و یک قبضه سلاح آر پی جی آنجا بود. در فاصله ی بین خط اول ما و خط اول عراق، شب بچه ها با بیل و کلنگ کانال کوچکی به عمق و حدود یک متر و به طول یکصد متر حفرکرده بودند و انتهای آن کانال را سنگر کمین می گفتند. عراقی ها هم همینطور چند سنگر کمین درست کرده بودند.
شبی که ما کمین را تحویل گرفتیم فرمانده دسته گفت بعد از سه ساعت نیروی جایگزین میآورم. ما تا صبح ماندیم ولی خبری از جایگزین نشد. روز بعد به فرمانده اعتراض کردیم اما جواب قانعکنندهای نداد. شب بعد مجدداً ما را به سنگر کمین فرستاد و خودش هم همراه ما آمد. بعد از ساعت ۲ رفت که جایگزین بیاورد ولی خبری نشد. ساعت نزدیک یک شب بود متوجه شدیم که حدود هفت یا هشت نفر از نیروهای اطلاعات عملیات عراق از کمینهای خودشان خارج شدند و به موازات کمینی که ما در آن مستقر بودیم به سمت خط اول ما حرکت کردند. هنگامی که به ما نزدیک شدند من و همسنگرم ضامن همه ۲۰ گلوله آرپیجی را کشیدیم و پشت سر هم آنها را به سمت عراقی ها شلیک کردیم. نمیدانم چه اتفاقی برای آن ها افتاد ولی همه روی زمین خوابیده بودند.
نیروی خط اصلی عراق وقتی متوجه شدند که نیروهای گشتی آنها در کمین گرفتار شده اند، خط اول ما را زیر آتش سنگین انواع سلاح های سبک و سنگین قرار دادند. نیروهای خط ما هم به شدت جواب آنها را می دادند. ما هیچ گونه وسیله ارتباطی با نیروهای خط نداشتیم.
فرمانده دسته همراه چند نفر به سرعت خود را به ما رساندند و ما هم ماجرا برای آنها شرح دادیم. روز بعد مجدداً به فرمانده دسته اعتراض کردیم و او باز هم قول داد که نیروی جایگزین برای ما را در نظر بگیرد. با این حال به آمدن جایگزین خیلی خوش بین نبودیم چراکه میدانستیم خیلی از بچه ها تمایلی به استقرار در سنگر کمین ندارند. ظهر روز بعد من و هم سنگرم رفتیم داخل سنگری که انبار مهمات گروهان بود تعدادی گلوله آرپیجی برداشتیم و رفتیم به سمت سنگر کمین. گروهان ما را دید و چیزی نگفت گلوله ها را بردیم و در کمین تخلیه کردیم و من برگشتم که باز هم گلوله آرپیجی برادرم، فرمانده گروهان مرا دید و این بار شروع کرد به داد و بیداد. گفت: مگر تو گلوله ها را می خوری؟ دیشب همه ی ذخیره آر پی جی سنگر کمین را شلیک کردی و الان هم انبار گروهان را تخلیه می کنی! بعد از چهار شب متوالی که از ۷ غروب تا ۶ صبح در سنگر کمین بودیم و روزها در خط اول استراحت می کردیم، من و همسنگرم به فرمانده دسته گفتیم دیگر ما هم کمین نمیرویم و واقعاً هم نرفتیم.
انتهای پیام/
نظر شما