معرفی کتاب/ "بی فلسفه میگویم"
يکشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۳۵
نوید شاهد - کتاب "بی فلسفه می گویم" شرح حال شهید امیر سرلشگر حسین ادبیان است که توسط فروغ رمضانی تهیه و تدوین شده است.
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ کتاب "بی فلسفه می گویم" شرح حال شهید امیر سرلشگر حسین ادبیان است که توسط فروغ رمضانی تهیه و تدوین شده است. ناشر این کتاب سوره سبز می باشد و 188 صفحه دارد.
*سخن ناشر
سی سال پیش... انگار همین دیروز بود که صدای ناسازی، نواخت آهنگ زندگی مان را که با ساز انقلاب تازه کوک شده بود بر هم زد. صدای ناهنجاری که خواب کودکان مان را در آغوش مادران ترس دیده هراسان کرد.
به یاد صحنه های غریب زندگی در جشن مهرگان خرمشهر در جنگ و کوچ اجباری هموطنان مان از آبادان سرسبز که با غرش هواپیماهای جنگنده و گلولههای خشم به عزا بدل شد.
سی سال پیش... انگار همین دیروز بود که صدای ناسازی، نواخت آهنگ زندگی مان را که با ساز انقلاب تازه کوک شده بود بر هم زد. صدای ناهنجاری که خواب کودکان مان را در آغوش مادران ترس دیده هراسان کرد.
به یاد صحنه های غریب زندگی در جشن مهرگان خرمشهر در جنگ و کوچ اجباری هموطنان مان از آبادان سرسبز که با غرش هواپیماهای جنگنده و گلولههای خشم به عزا بدل شد.
وقتی اولین روز مهر سال ۱۳۵۹ با صدای جنگ چشم باز کردیم، جز آتش و دود، خاک و خون و گودال هایی که همسایگان بی گناه را در خودش می بلعید چه دیدیم؟ انگار همین دیروز بود که آرامش از کوچه های مهربان دامن کشید و صدای آژیر آمبولانسها، سفیر مرگ را در خیابان های شهرهایمان همراهی میکرد. بچه هایی که صبح در میانه ی راه با رنگی پریده به خانه بازگشتند، در همان خانه یا در راه مدرسه زیر خاک مدفون شدند و اگر زنده ماندند دیگر آن خانه و مدرسه را ندیدند.
خیلی ها پس از سالها به نزدیکی پل خرمشهر که رسیدند ساعت ها میان کوچه های ویران شده و خیابانهای بی پلاک سرگردان و متحیر ماندند. خیلیها نتوانستند خانههایشان را پیدا کنند، هیچ نشانهای نبود. روی تلی از ویرانههای نومیدانه با شک و تردید به دنبال گمشده خود می گشتند و کلامی برای نجوا با ویرانهها نمی یافتند.
از آن خانه های بزرگ با آدم های مهربان، تنها دیواری مخروب مانده بود، دیواری که روزگاری خانوادهای به آن تکیه داده بود.
چقدر به آن دیوارها خیره ماندند!
انگار چشمهایشان شهید شده بود!
راستی چه کسانی دیوارها را از دشمنی ها پاک کرده بودند!؟
جنگ با همه چهره های سیاهش، سپیدی هایی هم داشت، گوشه بزرگی از آن سپیدی، نترسیدن های مردانی بود از جنس صفویی سهیها، هداوند میرزاییها، شریف اشرف ها، حسین ادبیان ها، پرویز مدنی ها و ... که کوه وار و سینه ستبر برجسته ترین قانون فاحش جنگ را آفریدند که همانا شهادت نام داشت.
مردان مرد و آشنایی درد که آسیمه سر رفتند و ترس از متلاشی شدن پیکرهایشان نداشتند. مردانی که در دامان پاک مادران دیروز متولد شدند، رشد کردند و حماسه آفریدند و اینک تنها یادی از آنان بر جای مانده، تازه اگر...!؟
و ما که نمیخواهیم فراموش شان کنیم، رسالتی به قدر بضاعت مان بر دوش خود گذاشته ایم. باشد تا این نسل، نسل به اصطلاح خودشان "سوخته" آگاه شوند از تفاوت دیروز و امروز شان. دیروزی که دیگر نیز و امروزی که می شود دید و فهمید تا دنیایی را که دیگر هدف، دفاع، اندیشه و رنج های انسانی برایش مضحک، مرده و بی معناست. نمی خواهیم تلنگر بیداری باشیم و قصد تحمیل هیچ تفکری را نیز به جامعه نداریم. تنها تعریفی است از "هست" هایی که مظلومانه زیر پوست عجیب و غریب زندگی امروز پنهان ماندهاند.
"سوره سبز" با اقتدا به روان پاک شاهدان هشت سال دفاع و تحیت و احترام به صبوری و سکوت مردانه ی جانبازان بزرگوار که اینک پشت خاکریزهای "درد" سنگر گرفته اند ضمن تقدیر از زحمات امیر سرتیپ احمدرضا پوردستان (فرمانده نیروی زمینی ارتش) سرهنگ ستاد مجتبی جعفری (رئیس سازمان ایثارگران نزاجا)، سرهنگ شعاعالدین فلاح دوست و سرهنگ احمد حیدری، به قلم تنی چند از نویسندگان و کوشندگان نستوه امروز که عقده هایشان را انشا کرده اند، به معرفی چند پیکر تشییع شده و تشییع نشده میپردازد که:
با سپاس از این عزیزان؛ دستانی سبز، روزگاری آبی و خاطری آسوده برایشان آرزومند است.
با سپاس از این عزیزان؛ دستانی سبز، روزگاری آبی و خاطری آسوده برایشان آرزومند است.
انتهای پیام/
نظر شما