پروردگارا! چندی است از هجر مولایم امام زمان ( عج ) می سوزم
چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۱:۰۴
نوید شاهد- شهید " حجت اله منصوری " در بخشی ازمناجات نامه خود نوشته است:« پروردگارا! چندی است که در آتش عشق مولایم امام زمان ( عج ) می سوزم و از هجرش ناله می کشم و در هر دعایی که برآورده می شود منتظرم که آقایم بیایید.»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید حجت اله منصوری یکم مهر 1346 در شهرستان کرمانشاه دیده به جهان گشود. پدرش عزت الله و مادرش جیران نام داشت. تا چهارم متوسطه در رشته تجربي درس خواند. به عنوان بسیجي در جبهه حضور یافت. دوم بهمن 1365 در دریاچه ماهي خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وي در گلزار شهداي زادگاهش به خاک سپرده شد.
*مناجات شهید
پروردگارا! چندی است که در آتش عشق مولایم امام زمان ( عج ) می سوزم و از هجرش ناله می کشم و در هر دعایی که برآورده می شود منتظرم که آقایم بیایید.
خدایا! به آیه آیه های قرآنت، چشمم را به جمالش نورانی گردان. معبود من! چطور می توانم زنده باشم و نفس بکشم در حالی که همه دوستانم به سویت پر کشیدند و از این ظلمت سرای زندگی دست شستند و به سوی تو آمدند و توآن ها را فراخواندی.
خدایا! از آن واهمه دارم که نکند در مقابل دشمن بترسم و پاهایم بلرزد و جزو سربازان تو قرار نگیرم، در حالی که دائم این نوا را زیر لب زمزمه می کنم" ای وای چه غمی است غم تنهایی از دوستان. غمی که لذات معنوی فقط می تواند آن را بفهمد و لذات مادی آن را آرام نمی کند. یارانی که در دل شب زمزمه سر می دادند و اشک می ریختند و از تو طلب عفو و بخشش می کردند.
خدایا! رضایت را در این دیدم که به جبهه بیایم و آن قدر در جبهه بمانم که رحمت تو شامل حالم شود و شهید شوم.
خدایا! تو خود شاهد باش که من فقط برای رضای تو و برای احیای کلمه ی توحید به این مکان پای نهاده ام و آن را با دلیل روشن و با نور هدایت تو درک کرده ام.
انتهای پیام/
پروردگارا! چندی است که در آتش عشق مولایم امام زمان ( عج ) می سوزم و از هجرش ناله می کشم و در هر دعایی که برآورده می شود منتظرم که آقایم بیایید.
خدایا! به آیه آیه های قرآنت، چشمم را به جمالش نورانی گردان. معبود من! چطور می توانم زنده باشم و نفس بکشم در حالی که همه دوستانم به سویت پر کشیدند و از این ظلمت سرای زندگی دست شستند و به سوی تو آمدند و توآن ها را فراخواندی.
خدایا! از آن واهمه دارم که نکند در مقابل دشمن بترسم و پاهایم بلرزد و جزو سربازان تو قرار نگیرم، در حالی که دائم این نوا را زیر لب زمزمه می کنم" ای وای چه غمی است غم تنهایی از دوستان. غمی که لذات معنوی فقط می تواند آن را بفهمد و لذات مادی آن را آرام نمی کند. یارانی که در دل شب زمزمه سر می دادند و اشک می ریختند و از تو طلب عفو و بخشش می کردند.
خدایا! رضایت را در این دیدم که به جبهه بیایم و آن قدر در جبهه بمانم که رحمت تو شامل حالم شود و شهید شوم.
خدایا! تو خود شاهد باش که من فقط برای رضای تو و برای احیای کلمه ی توحید به این مکان پای نهاده ام و آن را با دلیل روشن و با نور هدایت تو درک کرده ام.
انتهای پیام/
نظر شما