تراژدی این سه کودک، سالهاست که در ذهنم ماندگار است
شنبه, ۰۵ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۰۹:۵۹
نوید شاهد - "محترم شیخه پور" پرستار کرمانشاهی میگوید: «دکتر به طرف یکی از تخت های اورژانس رفت و ملحفه آن را بالا زد، با کمال تعجب سه پسر بچه ی دو، سه، پنج ساله را غرق خون خشک شده دیدم که از وحشت دست به گردن هم انداخته و نشسته بودند! حتی پلک هایشان از خون خشکیده به هم چسبیده بود و تنها یکی از آنها، یک چشمش کمی باز بود و در نور کمی که به زیر تخت می تابید برق می زد...»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ بی شک هشت سال مقاومت مردم غیور ایران در برابر تجاوز بیگانگان در تاریخ جهان کم نظیر و در تاریخ ایران برگی زرین و افتخاری ماندگار است.
شیر زنان ایران در طول نبرد در سه بخش: پزشکی- درمانی، پشتیبانی- حمایتی و مقاومت و ایستادگی در برابر حملات هوایی موشکی سنگ تمام گذاشته و لحظه ای سنگر را ترک نکردند تا علم مقاومت و ایستادگی را همواره بر قله ی ایثار و شهادت برافراشته نگاه دارند.
شیر زنان ایران در طول نبرد در سه بخش: پزشکی- درمانی، پشتیبانی- حمایتی و مقاومت و ایستادگی در برابر حملات هوایی موشکی سنگ تمام گذاشته و لحظه ای سنگر را ترک نکردند تا علم مقاومت و ایستادگی را همواره بر قله ی ایثار و شهادت برافراشته نگاه دارند.
در همین راستا "محترم شیخه پور- پرستار" از خاطرات خود در دوران هشت سال دفاع مقدس می گوید که در ادامه میخوانید:
پادگان ابوذر و روستاهای اطراف آن مورد حمله ی هوایی دشمن بعثی قرار گرفته بود. ساعت دو بعد از ظهر بود که بیمارستان مملو از مجروح و شهید شد طوری که به علت کمبود تخت و کثرت مجروحین آنان را روی زمین و در میان راهروها گذاشته بودیم. من و همکارانم بی وقفه به مجروحین رسیدگی می کردیم شهدا را به ستاد معراج انتقال دادیم. تعداد زیادی از مجروحین را به بیمارستان های دیگر و به تهران اعزام کردیم. ساعت از دوازده شب گذشته بود، کار اندکی سبک شده بود دست و صورت هایمان را شستیم، فرصتی ایجاد شد تا شاید بتوانیم شام بخوریم و استراحت کنیم من به عنوان پرستار شیفت اول شب بیدار ماندم.
ساعت 30 دقیقه بامداد بود که دکتر اورژانس با آشفتگی به طرف من آمد و خطاب به من گفت: "با من بیا".
بی اراده به دنبال او راه افتادم، دکتر به طرف یکی از تخت های اورژانس رفت و ملحفه آن را بالا زد، با کمال تعجب سه پسر بچه ی دو، سه، پنج ساله را غرق خون خشک شده دیدم که از وحشت دست به گردن هم انداخته و نشسته بودند! حتی پلک هایشان از خون خشکیده به هم چسبیده بود و تنها یکی از آنها یک چشمش کمی باز بود و در نور کمی که به زیر تخت می تابید برق می زد.
به سختی آنها را از زیر تخت بیرون آوردیم و نگران از این که ممکن است هر کدام از آن ها مجروح شده باشند با احتیاط به آنها دست می زدیم. آرام آرام با آب گرم، صابون و گاز استریل بدنشان را شستیم پس از معاینه ی پزشک مشخص شد که صدمه ای ندیده اند.
حدس ما این بود که هنگام بمباران آن ها بیهوش شده اند و مردم و یا امدادگران آن ها را به بیمارستان منتقل کرده اند و خون ها متعلق به شهدا و مجروحین دیگر بوده است.
انتهای پیام/
نظر شما