فرجامی خوش
سهشنبه, ۰۱ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۰:۴۸
نوید شاهد - "صفدر خالوندی" از رزمندگان و پیشکسوتان دوران دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود از جنگ تحمیلی می گوید: «شب هنگام که دشمن عقب نشینی کرد به طرف مله سرانه که آن طرف امامزاده بود، رفتیم و شب را در آنجا مستقر شدیم. حاصل این درگیری 27 اسیر بود که از دشمن گرفتیم.»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، بزرگترین رویداد تاریخی ایران اسلامی در طول تاریخ این سرزمین و به خصوص دوران پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به حساب میآید. در این جنگ نابرابر با دشمن تا دندان مسلح، رشادتهایی مثالزدنی و در نوع خود بیسابقه رقم خورد.
در همین راستا "صفدر خالوندی" یکی از رزمندگان کرمانشاهی در دوران هشت سال دفاع مقدس در بخشی از خاطرات خود میگوید:
زمستان 1360 در منطقه ی عملیاتی " کوره موش "، کلینه و سید صادق بودیم بی سیم به صدا درآمد. به ما خبر دادند که در منطقه ی ریجاب به وسیله ی کومله و دمکرات درگیری به وجود آمده و آن ها " بابا یادگار و " مله سرانه" را به تصرف خود درآورده اند. گروهی داوطلبانه به این مأموریت رفتیم.
نزدیک هفت صبح به محل درگیری رسیدیم. آتش دشمن به گونه ای بود که با آرپی چی و سلاح های زمانی، تمام نیروها را زمین گیر کرده بود. دشمن به ارتفاعات " دو کوه" در اطراف زیارتگاه بابایادگار رفته بود. فکر می کرد ما دیگر نمی توانیم پیشروی کنیم. به لطف خدا و رشادت دوستان، قله ی اول را تصرف کردیم. خودم را بالای قله رساندم در آنجا ساختمان مخروبه ای دیدم که به " قلعه ی یزدگرد سوم" معروف بود. در آنجا به عنوان تیربارچی سنگر گرفتم در این حین بین چند گلوله آرپی جی به طرف من شلیک شد که به خواست خدا اصابت نکرد و من موفق شدم تیر بار دشمن را منهدم کنم.
شب هنگام که دشمن عقب نشینی کرد به طرف مله سرانه که آن طرف امامزاده بود، رفتیم و شب را در آنجا مستقر شدیم. حاصل این درگیری 27 اسیر بود که از دشمن گرفتیم.
انتهای پیام/
زمستان 1360 در منطقه ی عملیاتی " کوره موش "، کلینه و سید صادق بودیم بی سیم به صدا درآمد. به ما خبر دادند که در منطقه ی ریجاب به وسیله ی کومله و دمکرات درگیری به وجود آمده و آن ها " بابا یادگار و " مله سرانه" را به تصرف خود درآورده اند. گروهی داوطلبانه به این مأموریت رفتیم.
نزدیک هفت صبح به محل درگیری رسیدیم. آتش دشمن به گونه ای بود که با آرپی چی و سلاح های زمانی، تمام نیروها را زمین گیر کرده بود. دشمن به ارتفاعات " دو کوه" در اطراف زیارتگاه بابایادگار رفته بود. فکر می کرد ما دیگر نمی توانیم پیشروی کنیم. به لطف خدا و رشادت دوستان، قله ی اول را تصرف کردیم. خودم را بالای قله رساندم در آنجا ساختمان مخروبه ای دیدم که به " قلعه ی یزدگرد سوم" معروف بود. در آنجا به عنوان تیربارچی سنگر گرفتم در این حین بین چند گلوله آرپی جی به طرف من شلیک شد که به خواست خدا اصابت نکرد و من موفق شدم تیر بار دشمن را منهدم کنم.
شب هنگام که دشمن عقب نشینی کرد به طرف مله سرانه که آن طرف امامزاده بود، رفتیم و شب را در آنجا مستقر شدیم. حاصل این درگیری 27 اسیر بود که از دشمن گرفتیم.
انتهای پیام/
نظر شما