پانسمان زخم هایمان هم نوعی شکنجه بود
شنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۲:۴۶
نوید شاهد- آزاده کرمانشاهی" ارسلان ساجدی سابق"می گوید:«در بیمارستان از رفتار بد نیروهای عراقی در امان نبودیم، بعضی از پرستاران نیز با بی توجهی خود، هیچ یک از اصول پزشکی را رعایت نمی کردند، پانسمان کردن های آنان به نوعی شکنجه کردن بود.»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ روز 26 مرداد 1369 ایران اسلامى شاهد بازگشت آزادگان سرافرازى بود که پس از تحمل سال هاى اسارت خود در اردوگاههاى عراق، پا به میهن اسلامى گذاشتند و به آغوش خانوادههاى خود بازگشتند. این رویداد بزرگ، دو هفته پس از اشغال نظامى کویت توسط ارتش صدام و 2 روز پس از آن صورت گرفت که صدام در نامهاى به آقاى هاشمى رفسنجانى، رئیس جمهور وقت ایران، بار دیگر عهدنامه 1975 الجزیره را پذیرفت و به شرایط ایران براى پایان جنگ تسلیم شد و از جمله قول عقب نشینى از مرزهاى ایران و آزادسازى اسیران ایرانى را داد.
در این راستا به بیان خاطراتی از اسارت ارسلان ساجدی سابق یکی از اسرای آزاده در زمان 8 سال دفاع مقدس پرداخته ایم.
در این راستا به بیان خاطراتی از اسارت ارسلان ساجدی سابق یکی از اسرای آزاده در زمان 8 سال دفاع مقدس پرداخته ایم.
در اولین شب اسارت در آن پادگان صحرایی، تشنگی همه ی اسرا را به صدا درآورده بود، همه سعی می کردند به عربی کلمه ی آب را بگویند شاید سربازان عراقی مقداری آب به ما بدهند البته سربازان کرد عراقی متوجه می شدند.
چند تن از زخمی هافریاد می زدند ماهی! ( به جای کلمه ی ماء به معنی آب)؛ گویا از عراقی ها یاد گرفته بودند ولی آن را تلفظ اشتباه می کردند. در آن هنگام سربازی که به زبان کردی صحبت می کرد به طرف من آمد به او گفتم: آو( یعنی آب )، با سر اشاره ای کردو به محوطه ای که پشت سر ما قرار داشت، رفت. بعد از چند دقیقه با دلوی آهنی به سوی من آمد دلو را جلو من گذاشت و از آن جا دور شد، با دستانم دلو آب را لمس کردم باورم نمی شد، سرد و خنک در آن گرمای طاقت فرسای بصره، مقداری از آن نوشیدم، سپس به یکی از دوستانم گفتم: آب یخ می خوری؟ گفت: حالا وقت شوخیه، حال و روزمان را نمی بینی. گفتم: شوخی نمی کنم، بیا بگیر بخور و به بقیه هم بده. " گواراترین آبی که در دوران اسارت نوشیدم"
از پادگان صحرایی زخمی ها را با وانت بار به بیمارستان های زبیر می بردند، دست چپ من هم زخمی شده و مانند بالشتکی باد کرده بود، مرا نیز همراه دیگر مجروحان به بیمارستانی در شهر زبیر انتقال دادند.
در بیمارستان از رفتار بد نیروهای عراقی در امان نبودیم، بعضی از پرستاران نیز با بی توجهی خود، هیچ یک از اصول پزشکی را رعایت نمی کردند، پانسمان کردن های آنان به نوعی شکنجه کردن بود. اما در میان کارکنان بیمارستان تعداد انگشت شماری به دور از چشمان دیگران دلسوزی ها و کمک هاییمی کردند. بعد از گذشت سه روز من و تعدادی از مجروحان را از بیمارستان به پادگانی در بصره انتقال دادند، در آنجا با چشمان خود نهایت رذالت ، پستی و وحشی گری را نظاره کردیم. در مکانی که گنجایش پنجاه نفر را داشت، حدود صد و پنجاه نفر را به طرز فجیعی قرار داده بودند اگر همه می خواستند بنشینند امکان نداشت، به ناچار تعداد کمی از زخمی ها به نوبت می نشستند و بقیه می ایستادند. درآن پادگان کابل ها و باتون ها بی رحمانه بر سر و روی اسرا فرود می آمد.
انتهای پیام/
چند تن از زخمی هافریاد می زدند ماهی! ( به جای کلمه ی ماء به معنی آب)؛ گویا از عراقی ها یاد گرفته بودند ولی آن را تلفظ اشتباه می کردند. در آن هنگام سربازی که به زبان کردی صحبت می کرد به طرف من آمد به او گفتم: آو( یعنی آب )، با سر اشاره ای کردو به محوطه ای که پشت سر ما قرار داشت، رفت. بعد از چند دقیقه با دلوی آهنی به سوی من آمد دلو را جلو من گذاشت و از آن جا دور شد، با دستانم دلو آب را لمس کردم باورم نمی شد، سرد و خنک در آن گرمای طاقت فرسای بصره، مقداری از آن نوشیدم، سپس به یکی از دوستانم گفتم: آب یخ می خوری؟ گفت: حالا وقت شوخیه، حال و روزمان را نمی بینی. گفتم: شوخی نمی کنم، بیا بگیر بخور و به بقیه هم بده. " گواراترین آبی که در دوران اسارت نوشیدم"
از پادگان صحرایی زخمی ها را با وانت بار به بیمارستان های زبیر می بردند، دست چپ من هم زخمی شده و مانند بالشتکی باد کرده بود، مرا نیز همراه دیگر مجروحان به بیمارستانی در شهر زبیر انتقال دادند.
در بیمارستان از رفتار بد نیروهای عراقی در امان نبودیم، بعضی از پرستاران نیز با بی توجهی خود، هیچ یک از اصول پزشکی را رعایت نمی کردند، پانسمان کردن های آنان به نوعی شکنجه کردن بود. اما در میان کارکنان بیمارستان تعداد انگشت شماری به دور از چشمان دیگران دلسوزی ها و کمک هاییمی کردند. بعد از گذشت سه روز من و تعدادی از مجروحان را از بیمارستان به پادگانی در بصره انتقال دادند، در آنجا با چشمان خود نهایت رذالت ، پستی و وحشی گری را نظاره کردیم. در مکانی که گنجایش پنجاه نفر را داشت، حدود صد و پنجاه نفر را به طرز فجیعی قرار داده بودند اگر همه می خواستند بنشینند امکان نداشت، به ناچار تعداد کمی از زخمی ها به نوبت می نشستند و بقیه می ایستادند. درآن پادگان کابل ها و باتون ها بی رحمانه بر سر و روی اسرا فرود می آمد.
انتهای پیام/
نظر شما