بُرش دوم از کتاب" گفتههایی از اسارت"
سهشنبه, ۳۱ تير ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۳۳
نوید شاهد - در قسمتی از کتاب" گفتههایی از اسارت"، روزهای سخت و غم انگیز اسارت را روایت می کند که می خوانیم: «در نیمه های یکی از شب ها، صدای فریاد نگهبانان و باز شدن درب آسایشگاه همه را حیرت زده کرد. افسر عراقی فریاد می زد: یالا بلند شوید، یالا بلند شوید...»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ کتاب" گفتههایی از اسارت" خاطرات ارسلان ساجدی سابق رزمنده کرمانشاهی در دوران هشت سال دفاع مقدس است که در 141 صفحه و پنج فصل توسط انتشارات واصف لاهیجانی و 1000 نسخه به چاپ رسیده است.
*برشی از کتاب
در نیمه های یکی از شب ها صدای فریاد نگهبانان و باز شدن درب آسایشگاه همه را حیرت زده کرد. افسر عراقی فریاد می زد: یالا بلند شوید، یالا بلند شوید، آماده برای آمار.
همه ی افراد آسایشگاه با چشم های خواب آلود، سریع در جاهای خود ایستاند، افسر عراقی همراه چند سرباز بعد از شمارش افراد و نگاهی به تک تک پنجره های آسایشگاه، با عصبانیت درب را بسته و به سوی آسایشگاه بعدی رفتند. پس از گذشت چند روز از این ماجرا با خبر شدیم که در آن شب در اردوگاهی دیگر، یکی از اسرا اقدام به فرار کرده ولی متأسفانه ناموفق بود و نیروهای عراقی بیرون از اردوگاه او را دستگیر کرده اند.
در آن موقع من در اردوگاه صلاح الدین" الف" بودم. پس از این واقعه، تعدادی از پنجره های آسایشگاه ها در این اردو گاه نیز بسته شد. نور و هوا کمتر مصیبت و بلا افزون تر گردید.
در نیمه های یکی از شب ها صدای فریاد نگهبانان و باز شدن درب آسایشگاه همه را حیرت زده کرد. افسر عراقی فریاد می زد: یالا بلند شوید، یالا بلند شوید، آماده برای آمار.
همه ی افراد آسایشگاه با چشم های خواب آلود، سریع در جاهای خود ایستاند، افسر عراقی همراه چند سرباز بعد از شمارش افراد و نگاهی به تک تک پنجره های آسایشگاه، با عصبانیت درب را بسته و به سوی آسایشگاه بعدی رفتند. پس از گذشت چند روز از این ماجرا با خبر شدیم که در آن شب در اردوگاهی دیگر، یکی از اسرا اقدام به فرار کرده ولی متأسفانه ناموفق بود و نیروهای عراقی بیرون از اردوگاه او را دستگیر کرده اند.
در آن موقع من در اردوگاه صلاح الدین" الف" بودم. پس از این واقعه، تعدادی از پنجره های آسایشگاه ها در این اردو گاه نیز بسته شد. نور و هوا کمتر مصیبت و بلا افزون تر گردید.
انتهای پیام/
نظر شما