شهید به مشیت الهی بسیار معتقد بود
پنجشنبه, ۲۶ تير ۱۳۹۹ ساعت ۰۷:۵۹
نوید شاهد - سرهنگ جانشاه لرستانی برادر شهید" جهانبخش لرستانی" می گوید:« به برادرم گفتم اگر از تخت دور نمی شدیم الان چه شده بود و او با خونسردی گفت تا تقدیر و مشیت الهی چه باشد. ای کاش چنین اتفاقی نیفتد چون مرگ دو برادر با هم برای خانواده بسیار طاقت فرسا است از خداوند می خواهم مدد کند تا من تنها و آبرومندانه به شهادت برسم.»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید جهانبخش لرستانی هفتم شهریور 1342 در روســتاي میاندربند از توابع شهرستان کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش اکبر و مادرش ربابه نام داشــت. تا پایان دوره کارشناســي در رشــته علوم و فنون نظامي درس خواند. سال1364 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوي ژاندارمري در جبهه حضوریافت. 31 تیر 1367 در ایلام توسط نیروهاي عراقي بر اثر انفجار و متلاشي شدن بدن به شهادت رسید. پیکر وي در گلزار شهداي شهرستان زادگاهش به خاک سپرده شد.
*روایتی از سرهنگ جانشاه لرستانی- برادر شهید
در سال 1364 در منطقه ی عملیاتی « دهلران» به عنوان فرمانده ی دسته ی یکم علیه نیروهای بعثی مشغول انجام وظیفه بودم که به من خبر رسید.برادرت ستوان دوم لرستانی به منظور پرداخت حقوق پرسنل وارد گردان شده است.
اینجانب از فرط خوشحالی و شعف در پوست خویش نمی گنجیدم دست بر قضا پیش از غروب آن روز یک ماهی بزرگ صید کرده بودم و با خودم گفتم: " به! به! با هم می خوریم و کمی به دور از حال و هوای جنگ گپ می زنیم."
تختی بیرون از چادرها برپا کرده بودم که بر آن بنشینیم و حرف بزنیم او که آمد همدیگر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم و حال و احوال کردیم. در حین گفتگو ناگهان صدای چندین شلیک گلوله ی توپ به گوش رسید. بدون درنگ دست جهان بخش را گرفتم و گفتم: جهان بهتر است به درون سنگر برویم.
او هم اطاعت کرد و به محض دور شدن از تخت در اثر اصابت یک گلوله ی توپ تخت به آتش کشیده شد. سپس خطاب به برادرم گفتم: اگر از تخت دور نمی شدیم الان چه شده بود و او با خونسردی گفت: تا تقدیر و مشیت الهی چه باشد.
ای کاش چنین اتفاقی نیفتد چون مرگ دو برادر با هم برای خانواده بسیار طاقت فرسا است از خداوند می خواهم مدد کند تا من تنها و آبرومندانه به شهادت برسم.
انتهای پیام/
در سال 1364 در منطقه ی عملیاتی « دهلران» به عنوان فرمانده ی دسته ی یکم علیه نیروهای بعثی مشغول انجام وظیفه بودم که به من خبر رسید.برادرت ستوان دوم لرستانی به منظور پرداخت حقوق پرسنل وارد گردان شده است.
اینجانب از فرط خوشحالی و شعف در پوست خویش نمی گنجیدم دست بر قضا پیش از غروب آن روز یک ماهی بزرگ صید کرده بودم و با خودم گفتم: " به! به! با هم می خوریم و کمی به دور از حال و هوای جنگ گپ می زنیم."
تختی بیرون از چادرها برپا کرده بودم که بر آن بنشینیم و حرف بزنیم او که آمد همدیگر را در آغوش گرفتیم و بوسیدیم و حال و احوال کردیم. در حین گفتگو ناگهان صدای چندین شلیک گلوله ی توپ به گوش رسید. بدون درنگ دست جهان بخش را گرفتم و گفتم: جهان بهتر است به درون سنگر برویم.
او هم اطاعت کرد و به محض دور شدن از تخت در اثر اصابت یک گلوله ی توپ تخت به آتش کشیده شد. سپس خطاب به برادرم گفتم: اگر از تخت دور نمی شدیم الان چه شده بود و او با خونسردی گفت: تا تقدیر و مشیت الهی چه باشد.
ای کاش چنین اتفاقی نیفتد چون مرگ دو برادر با هم برای خانواده بسیار طاقت فرسا است از خداوند می خواهم مدد کند تا من تنها و آبرومندانه به شهادت برسم.
انتهای پیام/
نظر شما