نفوذ به پشت خط عراق در دربندی خان
چهارشنبه, ۲۵ تير ۱۳۹۹ ساعت ۰۸:۰۶
نوید شاهد - "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که در بخشی دیگر از خاطرات خود میگوید: «من دو روز متوالی، اول صبح می رفتم خط و با دوربین آن خمپاره را زیر نظر داشتم تا توانستم محل دقیق آن را پیدا کنم. تصمیم داشتیم یک تیم تشکیل دهیم و به پشت خط عراق نفوذ کنیم...»
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ "مصطفی محمدی" یکی از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس کرمانشاهی است که خاطرات و لحظههای بیتکرار عشق و آتش و خون را در کتابی به نام "ریگهای داغ پاتاق"را در 60 قسمت گردآوری کرده در ادامه قسمت 16 تقدیم مخاطبان ارجمند می گردد:
زمستان 1365 در منطقه ی عمومی دربندی خان عراق فقط گردان پیاده ی کمیل به فرماندهی برادر فیروز سرتیپ نیا و بخشی از ادوات که مسئولیت آن ها با من بود، حضور داشتند. دستور آمد که گردان کمیل دو قسمت شود.
کمیل 1، گردان عملیاتی به فرماندهی فیروز سرتیپ نیا عازم منطقه ی عملیاتی جنوب شد و کمیل 2، گردان پدافند به فرماندهی معاون گردان به نام کاظمی در منطقه ی دربندی خان ماند. کاظمی مسئول محور هم بود و ما زیر نظر او کار می کردیم.
یک قبضه خمپاره ی 100 میلی متری عراقی ها مرتب شلیک می کرد و تلفات زیادی از نیروهای ما می گرفت. یک روز به فرمانده محور پیشنهاد دادم که چند نفر از نیروها را ببرم و قبضه را منهدم کنیم.گفت: " اگر می توانی و مطمئنی که احتمال موفقیت بالاست، من حرفی ندارم."
*نفوذ به پشت خط عراق
من دو روز متوالی، اول صبح می رفتم خط و با دوربین آن خمپاره را زیر نظر داشتم تا توانستم محل دقیق آن را پیدا کنم. تصمیم داشتیم یک تیم تشکیل دهیم و به پشت خط عراق نفوذ کنیم و از پشت سر سراغ قبضه ی خمپاره بیاییم و اگر توانستیم خدمه ی آن را اسیر یا اطراف قبضه را مین گذاری کنیم.
تعداد زیادی از نیروها برای حضور در این مأموریت، داوطلب شدند و اعلام آمادگی کردند از جمله دوست عزیزم نوذر پرسم با این که در آن زمان یک پایش به وسیله ی آب جوش سوخته بود، اصرار داشت همراه تیم به عملیات بیاید.
در نهایت یک تیم متشکل از سید حیاتعلی والی پور، مرحوم سید فرامرز شکراللهی، داودی، نوذر و من با اطلاع فرمانده محور ساعت 10 شب حرکت کردیم. علی شاهیوند به وسیله ی یک تویوتا ما را تا خط مقدم محل استقرار نیروهای پیاده رساند و ما توانستیم خود را به پشت نیروهای عراقی برسانیم. قرار گذاشته بودیم که شب اول فقط برویم پشت خط عراق و بعد از شناسایی کامل برگردیم و اگر نیاز بود با توجه به حساسیت موضوع و خطرات آن، دو سه شب این کار را تکرار و در فرصت مناسب اقدام کنیم.
*هدف ما قبضه ی خمپاره بود
اما شب اول که به پشت نیروهای عراقی رسیدیم، تصمیم گرفتیم که برنگردیم. روز داخل یکی ازشیارها بمانیم و شب بعد اقدام کنیم به وسیله بی سیم فرمانده را مطلع کردیم. تا ساعت 11 صبح در داخل یک شیار ماندیم و داخل بوته ها و درختان خودمان را استتار کردیم. نوبتی با استفاده از دوربین اطراف را زیر نظر داشتیم. دو نفر عراقی با یک الاغ برای رفتن به حمام از فاصله ی نزدیک ما عبور کردند و ما اگر می خواستیم به راحتی آن ها را اسیر می کردیم ولی هدف ما قبضه ی خمپاره بود.
متوجه سنگرهای متعدد عراقی ها که پشت سر ما و در فاصله ی بسیار نزدیک بودند، شدیم. تصمیم گرفتیم سریع برگردیم که لو نرویم تا شب بعد برگردیم و کار را تمام کنیم. از داخل دره های منتهی به رودخانه به مقر برگشتیم. نوذر که پایش تازه سوخته بود، به شدت خونریزی کرد. به مقر که رسیدیم لهراسب نوری معاون گردان از جنوب آمده بود و ما برای شرکت در عملیات کربلای 5 عازم شلمچه شدیم.
انتهای پیام/
کمیل 1، گردان عملیاتی به فرماندهی فیروز سرتیپ نیا عازم منطقه ی عملیاتی جنوب شد و کمیل 2، گردان پدافند به فرماندهی معاون گردان به نام کاظمی در منطقه ی دربندی خان ماند. کاظمی مسئول محور هم بود و ما زیر نظر او کار می کردیم.
یک قبضه خمپاره ی 100 میلی متری عراقی ها مرتب شلیک می کرد و تلفات زیادی از نیروهای ما می گرفت. یک روز به فرمانده محور پیشنهاد دادم که چند نفر از نیروها را ببرم و قبضه را منهدم کنیم.گفت: " اگر می توانی و مطمئنی که احتمال موفقیت بالاست، من حرفی ندارم."
*نفوذ به پشت خط عراق
من دو روز متوالی، اول صبح می رفتم خط و با دوربین آن خمپاره را زیر نظر داشتم تا توانستم محل دقیق آن را پیدا کنم. تصمیم داشتیم یک تیم تشکیل دهیم و به پشت خط عراق نفوذ کنیم و از پشت سر سراغ قبضه ی خمپاره بیاییم و اگر توانستیم خدمه ی آن را اسیر یا اطراف قبضه را مین گذاری کنیم.
تعداد زیادی از نیروها برای حضور در این مأموریت، داوطلب شدند و اعلام آمادگی کردند از جمله دوست عزیزم نوذر پرسم با این که در آن زمان یک پایش به وسیله ی آب جوش سوخته بود، اصرار داشت همراه تیم به عملیات بیاید.
در نهایت یک تیم متشکل از سید حیاتعلی والی پور، مرحوم سید فرامرز شکراللهی، داودی، نوذر و من با اطلاع فرمانده محور ساعت 10 شب حرکت کردیم. علی شاهیوند به وسیله ی یک تویوتا ما را تا خط مقدم محل استقرار نیروهای پیاده رساند و ما توانستیم خود را به پشت نیروهای عراقی برسانیم. قرار گذاشته بودیم که شب اول فقط برویم پشت خط عراق و بعد از شناسایی کامل برگردیم و اگر نیاز بود با توجه به حساسیت موضوع و خطرات آن، دو سه شب این کار را تکرار و در فرصت مناسب اقدام کنیم.
*هدف ما قبضه ی خمپاره بود
اما شب اول که به پشت نیروهای عراقی رسیدیم، تصمیم گرفتیم که برنگردیم. روز داخل یکی ازشیارها بمانیم و شب بعد اقدام کنیم به وسیله بی سیم فرمانده را مطلع کردیم. تا ساعت 11 صبح در داخل یک شیار ماندیم و داخل بوته ها و درختان خودمان را استتار کردیم. نوبتی با استفاده از دوربین اطراف را زیر نظر داشتیم. دو نفر عراقی با یک الاغ برای رفتن به حمام از فاصله ی نزدیک ما عبور کردند و ما اگر می خواستیم به راحتی آن ها را اسیر می کردیم ولی هدف ما قبضه ی خمپاره بود.
متوجه سنگرهای متعدد عراقی ها که پشت سر ما و در فاصله ی بسیار نزدیک بودند، شدیم. تصمیم گرفتیم سریع برگردیم که لو نرویم تا شب بعد برگردیم و کار را تمام کنیم. از داخل دره های منتهی به رودخانه به مقر برگشتیم. نوذر که پایش تازه سوخته بود، به شدت خونریزی کرد. به مقر که رسیدیم لهراسب نوری معاون گردان از جنوب آمده بود و ما برای شرکت در عملیات کربلای 5 عازم شلمچه شدیم.
انتهای پیام/
نظر شما