قرآن بخوانید و ترس به خودتان راه ندهید
فروردین 1363 یک شب همراه یک تیم به فرماندهی زنده یاد حمید قبادی در منطقه زبیدات عراق از کمین عراقی ها گذشتیم و به خط دشمن نفوذ کردیم. شاید بیش از دو کیلو متر رفتیم و بعد از پشت سر برگشتیم به طرف عراقی ها، حمید تیم را به سه گروه تقسیم کرد. آن شب هوا خیلی تاریک بود ابتدا دو نفر روی زمین دراز کشیدند و مواظب اطرف بودند. به فاصله حدودا" 30 متری دو نفر دیگر روی زمین دراز کشیدند. آن گاه حمید و پرویز و من رفتیم جلو به فاصله حدودا" کم تر از 20 متری یک سنگر نگهبانی عراقی ها رسیدیم. دو نفر آنجا مشغول صحبت بودند و پشت به خط ما و رو به نیروهای خودشان سیگار می کشیدند. هر پکی که به سیگار می زدند، روشنایی زیادی ایجاد می کرد.
اگر می خواستیم می توانستیم آن ها اسیر کنیم ولی هدف ما شناسایی و کسب اطلاعات از منطقه بود. چند دقیقه ای آنجا ماندیم و با دوربین مادون قرمزی که در اختیار داشتیم اطراف را نگاه کردیم، همه چیز عادی بود. حمید همیشه می گفت:" الا بذکر الله تطمئن القلوب " بخوانید و ترس به خودتان راه ندهید در این تاریکی عراقی ها ما را نمی بینند و اگر هم ببینند اتفاق خاصی نمی افتد.
روی زمین به حالت دراز کش بی حرکت می مانیم، آن ها فکر می کنند خطای دید بوده.
من در این گونه موارد تجربه ی زیادی نداشتم ولی حضور یک فرمانده ی خونسرد و آرام به من روحیه داد.
یک شب به گروه ما دستور دادند برویم و میدان مین را خنثی کنیم. ما رفتیم یک میدان مین وسیع وجود داشت شروع کردیم به خنثی سازی مین ها. کار تخریب هم بسیار سخت و خطرناک است. یک جمله ی معروف می گوید اولین اشتباه یک تخریب چی، آخرین اشتباه او خواهد بود.
شب تا حدود ساعت 3 کار کردیم و به علت بارش شدید تگرگ ناچار دست از کار کشیدیم و به سرعت خودمان را به سنگر نیروهای خودی رساندیم. چند ساعت باقی مانده از شب را در سنگر بچه های الیگودرز و ازنا استراحت کردیم. صبح که بیدار شدیم و نگاهی به میدان مین و مسیر عبورمان انداختیم، متوجه شدیم شب هنگام برگشتن کاملا" از میدان مین عبور کرده بودیم و به لطف الهی اتفاقی برای کسی نیفتاده بود. باران، خاک روی میدان مین را شسته و مین ها کاملا" پیدا بودند.
انتهای پیام/