برش اول از کتاب "فانوسهای معابر"
شهید جواد زنگنه چهاردهم شهريور 1343 در شهرستان كرمانشاه ديده به جهان گشود. پدرش ابراهيم و مادرش ريحان نام داشت. تا اول متوسطه در رشته انساني درس خواند. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. 30 آبان1364 در ارتفاعات بمو سرپل ذهاب هنگام درگيري با نيروهاي سازمان مجاهدين خلق) منافقين) بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. تاكنون اثري ازپیکرش به دست نيامده است.
"آغاز همه چیزها" برش اول کتاب" فانوس های معابر" را می خوانیم:
نه بلند بالا بود و نه چندان تنومند، من با دماغ که کمی انحراف داشت و دهانی که گوشه هایش کمی بیش از آنچه معمول مردمان آن خطه است، کشیده شده بود. ابروی سمت چپ اش که از وسط شکسته بود جای هیچ تردیدی باقی نمی گذاشت جواد زنگنه زیبا نبود چیز خاصی در چهره اش دیده نمی شد که او را از همسالانش متمایز کند مگر آن نگاه خیره پرسشگر که وقت و بیوقت بر چهره اش سایه می افکند. همان نگاه عجیبی که از لنز دوربین می گذشت و برتن عکاس می نشست و در همان چند عکس به یادگار مانده از او ثبت شده. شاید دریچه ی تفکرش همان نگاه بود چون وقتی سوالی برایش پیش می آمد گوشههای ابرویش چین میخوردند گوشه لب هایش کشیده می شدند و چشمهایش صاف به روبرو خیره می شد. با نگاه، کهکشان را به چالشی می خواند.به چالشی تاریخ؛ انگار که از تاریخ و جهان حساب پس می کشید. خودش چیز چندانی از این مفاهیم نمیدانست تا کلاس سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده بود کتابخوان هم نبود سری پرشور داشت که یکجا بلندش نمیکرد؛ اما چشم هایش بیشتر از خودش میدانستند و عمیقتر از خودش میدیدند. چشمانی که در ژرفایشان حقیقت سوال نخستین نهفته بود....
انتهای پیام/