کتاب"فانوس های معابر" روایت زندگی شهید جواد زنگنه رونمایی شد
شنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۸
"فانوس های معابر" روایت زندگی شهید کرمانشاهی جواد زنگنه که توسط نسرین چراغی تهیه و تدوین شده رونمایی شد.
به گزارش نوید شاهدکرمانشاه؛تاریخ دفاع مقدس همواره خاطره ی دلاور مردان پاکباز ایران اسلامی چراغ راهی برای نسل های آینده می داند.
مجموعه حاضر سرگذشت جوانانی است که در عرصه ی گمنامی پرده های حجاب ملکوت را بر خود گشوده و به لقاء دوست رسیدند.
شهدای اطلاعات نیروی زمینی همانان که با چشمان همیشه بیدار صحنه های نبرد را پاییدند تا وجب به وجب خاک وطن از چنگال مزدوران استکبار رها گشته و به آغوش میهن باز گردد.
وظیفه می دانیم تا گوشه ای از حماسه ی مردان بی ادعا و طلایه داران دفاع مقدس راباز خوانی کنیم. باشد که چراغ راه امروز و فردایمان باشد. " سرتیپ پاسدار محمد پاکپور- فرمانده و رییس ستاد کنگره شهدای نیروی زمینی سپاه".
نویسنده در مقدمه کتاب می نویسد:
نه بلندبالا بود و نه چندان تنومند، با دماغی که کمی انحراف داشت و دهانی که گوش هایش کمی بیش از آنچه معمول مردمان آن خطه است، کشیده شده بود. ابروی سمت چپ اش که از وسط شکسته بود جای هیچ تردیدی باقی نمی گذاشت، هیچ چیز خاصی در چهره اش دیده نمی شد که او را از همسالانش متمایز کند مگر آن نگاه خیره ی پرسشگر که وقت و بی وقت بر چهره اش سایه می افکند. هملن نگاه عجیبی که از لنز دوربین می گذشت و بر تن عکاس می نشست و در همان چند عکس به یادگار مانده از او ثبت شده. شهید تا کلاس سوم بیشتر درس نخوانده بود. کتاب خوان هم نبود.
در بخشی از این اثر می خوانیم:
گفت: حاضرم
فرمانده قرارگاه با تعجب نگاهش کرد. احتمالا" سن اش آن قدر کم بود که عقل اش قد ندهد دارد چه کار خطرناکی انجام می دهد.
گفت: شاید برای تو زود باشد، مطمئنی؟
مطمئن بود. بیشتر از هر وقت دیگری. شنید که فرمانده می گوید: اگر شکست بخوری، این نقشه به کل شکست می خورد. آن وقت شاید خیلی ها کشته شوند. اولیش خودت.
حالا، میان دخمه ی بویناک، در پاییز سرد کردستان آرزومی کرد بمیرد.
نمی دانست موفق شده یا نه، شاید کمی موفق شده بود. یک فرمانده را لو داده بود. دو سه حمله ی چریکی را خنثی کرده بود؛ اما مسلما" شکست خورده بود و حالا به انتظار مرگ در قبری عمیق و از پیش کنده شده، ساعت ها را می شمرد. ولی چطور شده که فهمیده اند جاسوسی می کرده؟ چرا بهش مشکوک شده اند؟
حزب که به او اطمینان کرده بود. تازه می توانستند خیلی راحت خلاصش کنند. آن نمایش ها پس برای چه بود؟ چرا توی جیپی که هرگز ندیده بودش دست بسته برده بودنش تا جان کند دوستانش را تماشا کند؟ واقعا" همه چیز خیلی پیچیده شده بود...
شایان ذکر است: "فانوس های معابر" روایت زندگی شهید اطلاعات جواد زنگنه که توسط نسرین چراغی در 64 صفحه تهیه و تدوین شده است.
انتهای پیام
مجموعه حاضر سرگذشت جوانانی است که در عرصه ی گمنامی پرده های حجاب ملکوت را بر خود گشوده و به لقاء دوست رسیدند.
شهدای اطلاعات نیروی زمینی همانان که با چشمان همیشه بیدار صحنه های نبرد را پاییدند تا وجب به وجب خاک وطن از چنگال مزدوران استکبار رها گشته و به آغوش میهن باز گردد.
وظیفه می دانیم تا گوشه ای از حماسه ی مردان بی ادعا و طلایه داران دفاع مقدس راباز خوانی کنیم. باشد که چراغ راه امروز و فردایمان باشد. " سرتیپ پاسدار محمد پاکپور- فرمانده و رییس ستاد کنگره شهدای نیروی زمینی سپاه".
نویسنده در مقدمه کتاب می نویسد:
نه بلندبالا بود و نه چندان تنومند، با دماغی که کمی انحراف داشت و دهانی که گوش هایش کمی بیش از آنچه معمول مردمان آن خطه است، کشیده شده بود. ابروی سمت چپ اش که از وسط شکسته بود جای هیچ تردیدی باقی نمی گذاشت، هیچ چیز خاصی در چهره اش دیده نمی شد که او را از همسالانش متمایز کند مگر آن نگاه خیره ی پرسشگر که وقت و بی وقت بر چهره اش سایه می افکند. هملن نگاه عجیبی که از لنز دوربین می گذشت و بر تن عکاس می نشست و در همان چند عکس به یادگار مانده از او ثبت شده. شهید تا کلاس سوم بیشتر درس نخوانده بود. کتاب خوان هم نبود.
در بخشی از این اثر می خوانیم:
گفت: حاضرم
فرمانده قرارگاه با تعجب نگاهش کرد. احتمالا" سن اش آن قدر کم بود که عقل اش قد ندهد دارد چه کار خطرناکی انجام می دهد.
گفت: شاید برای تو زود باشد، مطمئنی؟
مطمئن بود. بیشتر از هر وقت دیگری. شنید که فرمانده می گوید: اگر شکست بخوری، این نقشه به کل شکست می خورد. آن وقت شاید خیلی ها کشته شوند. اولیش خودت.
حالا، میان دخمه ی بویناک، در پاییز سرد کردستان آرزومی کرد بمیرد.
نمی دانست موفق شده یا نه، شاید کمی موفق شده بود. یک فرمانده را لو داده بود. دو سه حمله ی چریکی را خنثی کرده بود؛ اما مسلما" شکست خورده بود و حالا به انتظار مرگ در قبری عمیق و از پیش کنده شده، ساعت ها را می شمرد. ولی چطور شده که فهمیده اند جاسوسی می کرده؟ چرا بهش مشکوک شده اند؟
حزب که به او اطمینان کرده بود. تازه می توانستند خیلی راحت خلاصش کنند. آن نمایش ها پس برای چه بود؟ چرا توی جیپی که هرگز ندیده بودش دست بسته برده بودنش تا جان کند دوستانش را تماشا کند؟ واقعا" همه چیز خیلی پیچیده شده بود...
شایان ذکر است: "فانوس های معابر" روایت زندگی شهید اطلاعات جواد زنگنه که توسط نسرین چراغی در 64 صفحه تهیه و تدوین شده است.
انتهای پیام
نظر شما