دست های شهیدی که دستگیر گروه تفحص شد
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه به نقل از دفاع مقدس؛ سید مجید هاشمی جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس از نیروهای با سابقه تیم تفحص شهدا در لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که سالها در مناطق عملیات دفاع مقدس به جستوجوی پیکر شهدا پرداخت و به عنوان مسئول یگان پاکسازی استان کرمانشاه فعالیت کرد تا اینکه سرانجام بر اثر عوارض گازهای شیمیایی به شهادت رسید.
«جعفر نظری» از دیگر نیروهای تیم تفحص شهدا، خاطره ای از همکاری با سید مجید هاشمی در تفحص پیکر دو شهید در عراق را روایت کرده است که در ادامه میخوانید.
روز دوازدهم مهرماه 1380 یعنی تنها پنج روز قبل از شهادت شهید مجید پازوکی، چهاردهمین روزی که توافقی با عراقیها صورت گرفته بود در داخل خاک عراق و سرزمین عملیاتی والفجر مقدماتی در پاسگاه وهب، مشغول کار تفحص برون مرزی شهدا بودیم با وجود تلاش بچهها و بررسی اسناد و مدارک آرشیوی توسط شهید پازوکی هنوز موفق به کشف پیکر مطهر شهدا نشده بودیم.
دوران حکومت فاسد صدام بود، بعثیها در اجرای کار مانع تراشی میکردند و اجازه گسترش حوزه فعالیت را به ما نمیدادند. ما را در اطراف پاسگاه کرامه زمینگیر کرده بودند، با این حال همواره تاکید فرمانده کمیته جستجوی مفقودین سردار سید محمد باقرزاده مبنی بر ابتکار عمل با رعایت تفاهم نامههای بین ما و عراقیها مدنظر بود و بر این اساس به دنبال فرصتی برای خروج از این نقطه و رفتن به حوالی پاسگاه وهب بودیم که بالاخره بهانهای پیش آمد تا درمعیت سید مجید هاشمی و سید کاظم خاتونکی با لودری که راننده آن برادر مجید باجی بود به همراه دو نفر از نیروهای ارتش بعث عراق (ابوزمن و حسنین) از نیروهای همکار و همچنین عناصر عراقی فاصله بگیریم و در حالتی اضطرار فرصت را غنیمت بشماریم تا از بالای لودر بر این سرزمین خیره شویم تا شاید آثاری از وجود پیکر مطهر شهدا را بیابیم.
نزدیک به ظهر شده بود وحدود شش کیلومتری راه را آمده بودیم. به اصرار دو عراقی همراه باید برمیگشتیم، اما همچنان امیدوار بودیم که در دشت پرحادثه وهب دست خالی برنگردیم برای رعایت اصول همکاری و اعتمادسازی خواسته عراقیها را اجابت کردیم و از آنها خواستیم که از مسیر جدیدی که جادهای شنی بود به طرف نیروهایمان برگردیم و آنها هم پذیرفتند.
آخرین تلاشهای ما بود، دقت نظر را روی زمین به کار بردیم و لودر با تدبیر راننده مجرب برادر ناجی که تسلط کامل به زبان عربی داشت به کندی طی طریق میکرد تا فرصت را برای افق دید ما سه نفر (سید مجید، سیدکاظم و بنده) فراهم کند. هنوز لودر در حرکت بود که با صلوات سید مجید هاشمی چشمانمان به نقطهای در کنار جاده دوخته شد و همه قلمه دستی را دیدیم که از خاک بیرون بود، همگی از جمله ابوزمن و حسنین عراقی از لودر پیاده شدیم تا محل را کاوش کنیم، خاک سست و سبک وهب را با بیل دستی کنار زدیم و یقین حاصل شد او پیکر شهید گرانقدری از والفجر مقدماتی است نامش غلامرضا بود و در جیب بلوزش تصویری از حضرت امام (ره) قرار داشت. در بین بچههای تفحص رسم براین است که هروقت شهیدی پیدا میشود باید چند متر و یا صدها متر اطراف آن را جستجو کنیم به همین منوال با وجود سخت گیریهای مامورین عراقی به کار خود ادامه دادیم و دومین شهید را که بر جمجمهاش هنوز سربندی «ما همه سرباز توییم خمینی» باقی مانده بود را کشف کردیم.
آن روز با خوشحالی همه به خصوص سید مجید و سید کاظم همدیگر را بغل کردیم و خدا را به خاطر دیدن پیکر مطهر سربازان خمینی (ره) که بعد از تلاش ۱۴ روزه هدیه و عنایت امام زمان (عج) دیدیم شکر کردیم.
انتهای پیام/