روایت "علی رضوانی" از دشمنی دموکرات های کردستان
من از نیروهای فرهنگی و عقیدتی بودم و هر شب به یکی از سنگرها میرفتم تا راجع به قرآن، موضوعات اعتقادی و جنگ و شهادت چیزهایی را یاد بگیرم.
محاصره شدیم
مسئولین مقر، طبق برنامه همیشگی پایگاه، مانور جنگی خود را شروع کردند. نیروهای عملیاتی شروع به تحرکات کردند و اعلام داشتند که دشمن می خواهد حمله کند. چند لحظه بعد بی سیم چی اعلام کرد: ما در محاصره ایم فرمانده گفت باید چراغ خاموش از اطراف مقر محافظت کنیم.
با نیروهای فرضیه دشمن درگیر شدیم و من به اسارت درآمدم. دشمن از نیروهای دموکرات کردستان بود. ابتدا چند تیر به اطرافم شلیک کردند.
دموکرات ها کشان کشان مرا می زدند و می بردند
سپس مرا مورد بازخواست قرار دادند درباره فرمانده از من سوال کردند؛ در جواب گفتم: "امام زمان عجل الله" درباره ی تعداد نیروها و نقشههای عملیات هم پرسیدند که جواب های بی پایه و اساس و غیر واقعی دادم.
مرا کشان کشان می بردند و می زدند نیروی کمکی رسید و در نهایت دشمن فرار کرد. شریفی عباد، فرمانده عملیات، با آقایان حسنی و همتی که در این عملیات نقش داشتند نزد من آمدند و گفتند:" الحمدلله از مانور سربلند بیرون آمدید هر آن چه در گفتار داشتید، در عمل نشان دادید.
من که در عملیات فرضی سرم شکسته بود، گفتم: این مانور برای هوشیاری و آمادگی در صحنه عمل و عملیات لازم است اما یک مقدار چاشنی آن را زیاد کردید.
انتهای پیام