شهید در همه امور به خدا توکل می کرد
*خاطره اول- ثبت نام مادربرای رفتن به مکه
در یکی از روزهای گرم تابستان سال 1364 دور هم جمع شده بودیم به یکباره همسرم از راه رسید و به مادرم گفت حاج خانم بفرمایید مادرم در جواب گفت اگر کسی سوریه برود حاج خانم می شود! (مادرم قصد رفتن به سوریه را داشت) همسرم گفت: آقا حمید اسم شما را برای مکه نوشته است مادرم به خواست خداوند تبارک و تعالی به حج مشرف شد .
*خاطره دوم- جمعه خونین مکه
مادرم به مکه مکرمه مشرف شد دقیقا رفتنش با مرداد 1366 و کشتار حجاج مصادف شده بود زمانی که این موضوع را از طریق صدا و سیما مطلع شدیم که تعدادی از حاجی ها شهید شده بودند. ساعت 10 صبح بود برادر شهیدم به منزل ما آمد رنگش پریده و مشخص بود که گرسنه است برایش غذا گرم کردم به او دادم رو به من کرد و گفت نگران نباش به خدا توکل کن هر چه بخواهد همان می شود پای تلفن نشستیم و شروع به تماس گرفتن با عربستان کردیم حمید خیلی تلاش کرد ولی موفق نشد بالاخره برگشت و گفت خواهرم به فرمودۀ امام خمینی فردا راهپیمایی برائت از مشرکین وسر دادن شعار مرگ بر آمریکا است. من هم بخاطر اینکه دین خود را ادا کنم وظیفه دارم در راهپیمایی شرکت کنم این جمله شهید را هیچگاه فراموش نمی کنم.
*خاطره سوم- پرداخت سهم امام و سادات
حمید چند روز قبل از شهادت خدمت نماینده امام و امام جمعه محترم شهر کرمانشاه می رود تا سهم امام و سادات را پرداخت کند که یک روز بعد از شهادت حمید یعنی 16 بهمن 1366 حاج آقا زرندی در یکی از خطبه ها از دلاوری ها و فداکاری های حمید صحبت کرد و گفت این عزیز چند روز مانده به آخرین ماموریتش به من مراجعه کرد و سهم امام و سادات را پرداخت نمود.
انتهای پیام
منبع: پرونده فرهنگی شهدا - اداره هنری، اسناد و انتشارات- استان کرمانشاه