مملو از تعهد، ایمان و ایثار بود
زمان انقلاب در راهپیمایی ها شرکت داشت خط مشی سیاسی اش، خط امام بود. تا زمانی که در شرکت واحد کار می کرد، شب ها به پایگاه بسیج می رفت و تا صبح نگهبانی می داد و صبح به سرکشی می رفت. وقتی برای استراحت نداشت و این خدمت را خدمت در راه خدا می دانست.
به مسایل اعتقادی و انقلاب تعصب داشت، به طوری که اگر کسی به خودش توهین می کرد، با خنده و شوخی مسئله را حل می کرد، اما کوچکترین بی احترامی نسبت به انقلاب و مسایل دینی را نمی توانست تحمل کند و شدید برخورد می کرد.
به روحانیت و افراد مذهبی علاقمند بود و از افراد چاپلوس و متملق نفرت داشت. دوستانش را از بین افراد مذهبی و مؤمن انتخاب می کرد. وی بسیار خوش برخورد بود.
به روحانیت و افراد مذهبی علاقمند و از افراد چاپلوس و متملق نفرت داشت. اگر کسی با او درگیر می شد، رفتار و برخورد خوب او باعث شرمندگی طرف مقابل می شد. در تمام کارهای فرهنگی، اجتماعی و مراسم مذهبی شرکت می کرد دوستانش او را به عنوان فردی شجاع می شناختند که به مشکلات می خندید و گرفتاری ها او را از پا در نمی آورد.
مدتی در دفتر امام جمعه کرمانشاه، در جوار حاج آقای زرندی کار می کرد. حدود 6 ماه دوره آموزش نظامی گذراند. مدت سه ماه در دفتر امام جمعه اسلام آباد غرب و سه ماه نیز در دفتر امام جمعه گیلانغرب فعالیت داشت. به طور رسمی عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود.
حاج علی بهاری، همرزم شهید نقل می کند: یک بار به اشتباه دو گلوله به سمت حاج آقا زرندی شلیک می کند، در حقیقت از دستش در رفته بود، و برخی گفته بودند او می خواسته حاج آقا را ترور کند. او از این شایعات خیلی عصبانی شده بود و می گفت: این ها چطور جرأت می کنند این طور تهمت بزنند، فردای قیامت چگونه می خواهند جواب بدهند.
بعد از اتمام مأموریتش که محافظت از امام جمعه ها بود به عنوان مسئول ادوات نیروی زمینی به قرار گاه خاتم الانبیاء و لشکر ویژه شهدا منتقل شد. در آن زمان محمود کاوه ( شهید ) فرمانده تیپ بود که حشمت به عنوان فرمانده گردان مشغول به فعالیت شد.
آقای سهرابی، همرزم شهید نقل می کند: زمانی کنار سردار جلیلیان به عنوان فرمانده گردان فعالیت می کردم از عملیات والفجر در خدمت او بودم و به همراه حاج آقای ایرانپور، آقای قوامی و سردار شهید محمود کاوه و آقای منصوری. همه در یک جبهه خدمت می کردیم.
سردار جلیلیان در آن زمان فرماندهی تیپ ادوات را به عهده داشت. یک اکیپ از مهاباد راه افتادیم به سمت جنوب برای شناسایی منطقه عملیات والفجر 9، در کرمانشاه به منزل جلیلیان رفتم، شهید کاوه هم همراه ما بود، نکته جالب این جاست که در خرمشهر یک خرابه ای را به ما نشان داد و گفت: این جا زمانی خانه ما و محل سکونت ما بود. در عملیات والفجر 9 آنقدر آتش ادواتی سنگین بر سر عراقی ها به فرماندهی جلیلیان ریخته شد که پیروزی ما بدین وسیله تضمین شد. در آن شرایط سخت زمستانی و در ارتفاعات سلیمانیه عراق پیروزی بزرگ رزمندگان مدیون آتش پر حجم ادوات به فرماندهی او بود.
یکی از خصوصیات فرماندهی او این بود که تحت هیچ شرایطی دوست نداشت که رزمندگان تحت امرش و نیروهایی که در آن تیپ مشغول به خدمت بودند، کم و کسر داشته باشند. به رزمندگان خیلی اهمیت می داد و رفتار او الگویی بود برای دیگر فرماندهان و همه رزمندگان او را دوست داشتند. دستوراتش را با جان و دل انجام می دادند. هنگام مواجه شدن با مشکلات با گرفتاری خاصی که در جبهه پیش می آمد، لحظه ای آرام و قرار نداشت. در تأمین امکانات و تجهیزات رزمندگان و امکانات رفاهی و تغذیه ای آن ها بسیار حساس بود و در صورتی که کمبودی در این زمینه ها مشاهده می کرد، ناراحت و پیگیر موضوع می شد.
آقای قوامی، همرزم شهید نقل می کند: قبل از هر عملیات و در هر منطقه ای که بود، امکانات و تجهیزات لازم را تهیه می کرد، مسلط به نیروهایش و مدیری لایق و برنامه ریز بود. نیروهایش از او خیلی راضی بودند. در اکثر عملیات ها حضور داشت. وقتی خانواده شهید به اصرار از او خواسته بودند که ازدواج کند، گفته بود که من با جنگ ازدواج کرده ام.
در فعالیت های مذهبی و دعا از قبیل نماز جماعت، مجالس دعا و مصیبت اهل بیت ( ع) شرکت و دیگران را هم تشویق به شرکت در این گونه مجالس و محافل می کرد.
او مرد عمل بود و هرگز حرفی نمی زد که نتواند به آن عمل کند و همواره این فرموده حضرت علی ( ع ) را نقل می کرد: هر گاه صدای طبل جنگ شنیده شود، مرد و نامرد مشخص می شود. در مأموریت های سخت و دشوار داوطلب می شد و مرد بحران ها بود.
آقای قوامی در ادامه نقل می کند: او جوانی رعنا، رشید و هیکلی متناسب داشت و همواره خنده رو بود. وی تجسم این جمله بود: " مؤمن ظاهرش خندان و شوخ طبع است ولی باطنش مملو از تعهد و ایمان و ایثار است" صلابت، جدیت و شادابی او باعث شده بود که همه مجذوبش شوند. در کارهای جمعی تابع فرماندهان بود و سلسله مراتب را رعایت می کرد و به مشورت خیلی اهمیت می داد. خیلی به ندرت عصبانی می شد، آن هم فقط مواقعی که نیروهای تحت امرش کمبودی در مهمات یا آذوقه داشتند، بیشتر سعی می کرد مشکل را حل کند. وی برنامه ریز خوبی بود. فرمانده گروهان هایی انتخاب کرده بود که افرادی لایق بودند و همواره فکر و ذکرش جبهه بود و از مادیات دل بریده بود.
وی فردی مؤدب، متین و محجوب و مهمترین خصوصیت شخصیتی او شجاعت بود. هرگز از وسایل سپاه و اموال بیت المال در هیچ اموری استفاده شخصی نمی کرد، مثلا از ماشین سپاه برای رفتن به مسجد هم استفاده نمی کرد.
به دوستان و همرزمان توصیه می کرد: قدر این انقلاب را بدانید، خداوند نعمت جنگ را روزی ما قرار داده است، باید به بهترین شکل ممکن در جبهه ها حضور یابیم و نباید کسی کوتاهی بکند، و از غیبت کردن بپرهیزید. و صبر و حوصله داشته باشید. شما پاسداران به قول امام، خدمت گزاران مردم هستید و باید مردم را رعایت کنید و با نرمش و مدارا برخورد کنید، حتی اگر کسی ناراضی بود و سر و صدا راه انداخت، شما حوصله داشته باشید و با مهربانی رفتار کنید. آرزویش پیروزی در جنگ و بزرگ ترین آرزویش شهادت بود.
در طول مدت 67 ماه حضور در جبهه در عملیات های والفجر 4 و والفجر 5 دوبار مجروح شد.
آخرین مسئولیت شهید فرماندهی تیپ ذوالفقار از لشکر ویژه شهدا بود. که در تاریخ چهارم دی 1365 در عملیات کربلای 4 بر اثر اصابت گلوله توپ به شهادت رسید که بر اثر اصابت مستقیم گلوله توپ، نیمی از بدنش ( کمر به پایین ) پودر شده بود.
پیکر مطهر شهید پس از تشییع در باغ فردوس شهرستان کرمانشاه به خاک سپرده شد.
انتهای پیام
منبع: پرونده فرهنگی شهدا - اداره هنری، اسناد و انتشارات- استان کرمانشاه