جدال ۳۲ ساله جانباز کرمانشاهی با عوارض گازهای شیمیایی
به همین مناسبت گفتگویی با بهروز توحیدی جانباز 70 درصد ضایعه ریوی انجام داده ایم که در ادامه تقدیم مخاطبان می شود.
توحیدی گفت: من سال 1342 در کرمانشاه به دنیا آمدم، دوران تحصیلی را که به اتمام رساندم سال 1366به خدمت مقدس سربازی و جبهه اعزام شدم و بعد از آن اواخر سال 1366 در منطقه شاخ شمیران بر اثر گاز خردل شیمیایی شدم.
*نمی دانستیم بمب های شمیایی ساخته شده از نوع جامد بود و کم کم متساعد می شد
وی در ادامه افزود: کاری که به من محول شده بود امدادگری بود یک روز قبل از بمباران شیمیایی شاخ شمیران یکی از گردان های اصفهان عملیاتی انجام داده بودند که بعد از این عملیات منطقه ای که من بودم را بمباران شیمیایی کرده بودند. صبح زود من و چند نفر از همرزمانمان از سنگر بیرون آمدیم و آماده شدیم به مناطقی که عملیات شده بود برویم غافل از اینکه تمام منطقه درگیر بمباران شمیایی شده است چند ساعتی رفتیم و دوباره به مقر برگشتیم که همرزمانمان گفتند خوب شد اینجا نبودید دیشب اینجا بمباران شده اما به کمک خداوند عمل نکرده است ما هم شکر خداوند را به جا آوردیم در حالی که اینطور نبود زیرا بمبی که انداخته بودند از نوع جامد بود و کم کم متساعد می شد و فضا را پر می کرد.
*شمیایی شدن خودم را فراموش کرده بودم
این جانباز شیمیایی 70 درصد ابراز داشت: ساعت پنج بعد از ظهر بود که توسط نیروها تازه متوجه شدیم که مقر پر شده از گاز شیمیایی و درحال اثر گذاری است. به اورژانس هایی که در خط مقدم بود برای کمک رسانی رفته بودیم حتی تصورش هم نمی کردیم که این اتفاق چقدر سوزناک است من مشغول امداد شده بودم غافل از اینکه من هم در معرض گاز شیمیایی قرار گرفتم. افرادی را که دیده بودم وضع و حال مناسبی ندارند خودم را فراموش کردم.
وی در ادامه افزود: کار امداد رسانی می کردم در این حین دیدم پشت پاهایم سوزش عجیبی دارد خیلی توجه نکردم چون هوا در آن منطقه بسیار سرد بود و لباس های زیادی پوشیده بودم با خودم فکر می کردم شاید به خاطر لباس زیاد است مدتی گذشت و این سوزش بیشتر و تبدیل به تاول می شد. من را به اورژانس های پشت خط مقدم اعزام کردند و بعد به بیمارستان کرمانشاه و از آنجا هم با هواپیمایی به بیمارستان امام رضا ( ع ) مشهد رفتیم.
*عمق فاجعه افراد شیمیایی شده را در بیمارستان دیدم
توحیدی بیان کرد: عمق فاجعه را در بیمارستان جلوی چشمانم دیدم. مجروحانی آنجا بودند که هر چند ساعت یکبار باید پانسمان و تاول هایشان تخلیه می شد، درد خود را فراموش کرده بودم خیلی ها از داخل ریه دچار شمیایی شده بودند و از داخل ریه هایشان تاول زده بود و به خاطر همین موضوع شهید می شدند. به کمک پرسنل بیمارستان زخم هایم تا حدی بهبود پیدا کرده بود بعد از آن ریه ام درگیر شدکه این موضوع به تشخیص پزشکان تبدیل به سرطان خون بر اثر گاز خردل شد.
*رزمندگان "ترکش طلایی"
وی گفت: آنچه که در جبهه توجه من را جلب کرده بود و از اتفاقاتی که م ی افتاد هیچگاه ابراز پشیمانی نکردم روحیه بچه ها و انتقال آن به من بود، زمانی که شیمیایی شده بودیم یک اتوبوس که صندلی های آن را درآورده بودند در آن جمع شدیم می دانستیم عمق فاجعه چقدر زیاد است اما باز در این حال با هم شوخی می کردیم بچه در خط مقدم هر کس که ترکش خورده بود را " رزمنده ترکش طلایی" صدا می زدند چون هر کس ترکش به آن اصابت می کرد چند روزی می رفت و بعد از خوب شدنش برمی گشت ما این اصطلاح را به شوخی به کار می بردیم و می گفتیم اصابت ترکش فرصت طلایی شد بروی.
خانواده ام در جریان نبودند فقط با پدرم صحبت کردم و قضیه را برایش گفتم تا اینکه بعد از مدتی به خانه برگشتم طوری فضای خانه را مشغول کردم که متوجه شیمیایی شدنم نشوند اما چون پاهایم در معرض شیمیایی قرار گرفته بود زمانهایی که می نشستم زخم ها بهم می چسبید و با درد زیادی مواجه می شدم اینجا بود که خواهر بزرگترم متوجه شد آن لحظه را هیچگاه فراموش نمی کنم خواهرم بسیار ناراحت شد.
*جنگ شمیایی، ناجوانمردانه ترین جنگ ها
توحیدی گفت: به نظر من یکی از ناجوانمردانه ترین جنگ ها جنگ با " سلاح شیمیایی " است هر چند جنگ چیز خوبی نیست آن زمان هم کشور ما جنگ را نمی خواست و " جنگ ما ، جنگ دفاع بود" و ما آغاز گر نبودیم.
تا کنون سه مرحله شیمی درمانی شده ام و هنوز بعد از32 سال از این اتفاق عوارض شیمیایی با من زندگی می کند .
انتهای پیام
گفتگو از : شهرزاد سهیلی