او با صداقت، لاله ها را دوست داشت
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه؛ شهید دکتر روانبخش شفیعی در تاریخ12 خرداد ۱۳۳۷ در کلبه ای بی ریا و صمیمی در محله سراب هرسین شاهد متولد می شود. نوزادی نورانی بود که گل وجودش غم ناشی از محرومیت را تسکین می داد. چراکه روانبخش پا به عرصه گیتی نهاد. او سالهای بعد تحصیلاتش را در مقاطع مختلف یکی پس از دیگری با هوش سرشار خدادادی پشت سر گذاشت و در سال ۱۳۵۷ دیپلم گرفت و آماده برای طی مراحل تحصیلات عالی در دانشگاه پزشکی شد و آن زمانی بود که انقلاب رهایی بخش اسلامی به پیروزی رسیده و دل مالامال از امید وی با این پیروزی هوای پرواز در آسمان کبوتران سینه سرخ کرده بود.
روانبخش با همکاری و همیاری سایر عاشقان به پایه ریزی کمیته امداد هرسین پرداخت و او که خود رنج محرومیت را با همه وجود در کرده بود این کار خداپسندانه را انجام داد.
در کمیته امداد امام، همچون امام خادمش خادم پا برهنگان گردید و با آغاز جنگ به عنوان پزشکیار عازم جبهه گردید تا مرهم گذار زخم سربازان جان برکف حضرت روح الله باشد و زمانی که فارغ التحصیل شدن نیز دست از جبهه نکشید. و به عنوان یک پزشک ماهر در جبهه ماند، ماند و ماند و تنها یک بار برگشت و آن هم زمانی بود که خود در سحرگاه سوم دی ماه ۱۳۶1 در جبهه سرپل ذهاب محور " تنگه کورک" بر اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه فرق سر به فیض عظیم شهادت نائل گردید.
*سه خاطره شنیدنی از شهید شفیعی- راوی علی حسینی دوست و همرزم شهید
خاطره اول
روزی به همراه شهید شفیعی به یکی از شهرها مسافرت می کردیم هنگامی که در مینی بوس نشسته بودیم ناگهان صدای خوش اذان آشنایی به گوش رسید، برگشتم و به پشتم نگاه کردم دیدم شفیعی است. گفتم: چه خبرته؟ گفت: وقت نماز است به راننده بگو برای خواندن نماز اول وقت نگه دارد ایشان تا این حد به نماز اول وقت اهمیت می داد.
خاطره دوم
اوایل پیروزی انقلاب، مسجد آیت الله حجتی هرسین هم محل استقرار سپاه بود و هم محل کمیته امداد.
یک روز که از صحرا برگشته بودیم نماز مغرب را در مسجد خواندیم و شب را در همان مکان؛ محل کمیته امداد خوابیدیم. سر و صدای خفیفی مرا از خواب بیدار کرد؛ چیزی شبیه زمزمه. خودم را به اتاق بغل رساندم دیدم در خاموشی مطلق اتاق شهید شفیعی مشغول نماز شب خواندن است. در حالی که همه ما خسته بودیم و فکر می کردیم نماز صبحمان را هم قضا کنیم ولی ایشان برای نماز شب بیدار شده بود.
خاطره سوم
زمانی که در کمیته امداد امام خمینی مشغول بود، معمولا کودکان تیمی که همراه بستگانشان به آنجا می آمدند و یا اینکه فقرا فرزندان خود را به کمیته امداد میآوردند، بارها دیدم که او دست و صورت بچه ها را می شست و آنها را نوازش می کرد و بعد می رفت با پول خودش برایشان تنقلات میخرید و به آن ها می داد.
*خاطره چهارم- حاج آقا دوستی دوست شهید
همیشه دو کتاب در کوله پشتی داشت مفاتیح و کشف الاسرار حضرت امام. و لذا هم برای خود و هم برای رزمندگان و بسیجیان دعا و قرآن تلاوت می کرد و هم از کتاب کشف الاسرار در مورد انحرافات فکری غرب زدگان و مخالفان روحانیت و مرجعیت افشاگری مینمود.
*خاطره پنجم- راوی مجتبی سلطانیان دوست و همرزم شهید
از دیگر سنتهای مورد عمل روانبخش اقتدا به سنت نبوی در مورد سبقت گرفتن در سلام بود و تعبد به دستورات دینی از ویژگی های او به حساب می آمد. یعنی ابتدا سعی وافر داشت در جلسات مذهبی شرکت کندو مسائل و احکام را یاد بگیرد بعد به امورات دیگرش بپردازد فراموش نمی کنم شبی را در منزل یکی از دوستان کنار هم نشسته بودیم که ناگهان او از جایش برخاست، گفتم: کجا با این عجله؟ گفت: جلسه! شرکت در میهمانی مستحب است ولی حضور در جلسه دینی واجب. ما امروز به آموزش احکام نیاز مبرم داریم و باید یاد بگیریم.
انتهای پیام