از میدان مین تا میدان زندگی
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، «رضا منصورنیا» میگوید: من متولد ۱۲ دی ۱۳۶۷ هستم و 19 دی ماه ۱۳۸۶ به خدمت مقدس سربازی اعزام شدم. ۲۷ آذر ۱۳۸۷ در منطقه بانه، استان سنندج نوار صفر مرزی با برخورد به مین به جامانده از زمان جنگ تحمیلی مجروح شدم.
زمانی که داشتیم به پاسگاه اعزام می شدیم من به دلیل اینکه هیچوقت در آن منطقه قرار نگرفته بودم، استرس داشتم. هم خدمتی ام به من گفت: چرا می ترسی؟ گفتم: حقیقت حسم بهم میگه اینجا یا گروههای تروریستی بلایی سرمان می آورند یا با میدان های مین اتفاقی می افتد.
9 ماه از این حرف من گذشت، فرمانده ما عوض شد. مسیری که ما می رفتیم پاکسازی شده بود و از قضا از جنگ تحمیلی مین در این مسیر به جا مانده بود.
۲۷ آذر ۱۳۸۷ ما کمین کرده بودیم که بار قاچاق را بگیریم و قاچاقچیان را هم گرفتیم. در حال برگشت بودیم که دوباره اعلام کردند بار قاچاق دیگر دارد می آید. من و دوستانم با فاصله از هم نشستیم. دوستم از من جلوتر بود جوری روی زمین نشسته بودم که چاقچیان ما را نبینند. دومتر جلوتر که رفتم دیگر نفهمیدم شب است یا روز ،فقط این را متوجه شدم که چهار تا کپسول هواگاز زیرم منفجر شد همان لحظه که بیهوش شدم یک ماه بعد من در بیمارستان بقیه الله تهران به هوش آمدم.
گاهی با خود خودم می گفتم: خدایا قدمی که برداشتیم آیا درست است. خیلی این موضوع در ذهنم بود تا اینکه یک روز مادرم برگشت و گفت: خواب دیدم، بنده خدایی در کوچه من را صدا زده و هاله ای از نور بود که به من گفته تو از خدا دیگر چه می خواهی؟ ما یک ایثارگر به تو دادیم و قدر آن را بدان .
در ادامه گفتگوی تصویری را می بینید:
انتهای پیام/