نیروهای بعثی پنهانی در میان جنازهها ما را به رگبار بستند
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، «محبعلی زارعی» میگوید: زمانی که در کرمانشاه برای انجام خدمت سربازی به گردان مقداد اعزام شدم، وظیفهمان باز کردن محورهای منطقه بود. در سال 1365 برای عملیات والفجر هشت به مریوان اعزام شدیم. در این عملیات زخمی شدم، ولی فقط دچار آسیب شیمیایی شدم.
پس از آن دوباره به پشت خط منتقل شدیم و برای عملیات بعدی آماده شدیم. در تاریخ هشتم مهرماه 1365 در عملیات والفجر ۹، زمانی که نیروهای عراقی در حال عقبنشینی بودند، ما برای دنبال کردن آنها وارد عمل شدیم. در همین حین، بچهها فریاد میزدند که هواپیماهای عراقی در حال نزدیک شدن هستند. وقتی نگاه کردیم، جنازههای عراقی که افتاده بودند، چند نفر زنده باقیمانده و خودشان را پنهان کرده بودند. همین که متوجه شدند نیروهای ما به آسمان نگاه میکنند، ما را به رگبار بستند.
من در آن لحظه پنج تیر به پاهایم خورد. وقتی تیر به پاهایم اصابت کرد، زمین افتادم. هواپیماها در حال بمباران بودند و ترکش بمبها نیز به من اصابت کرد. دیگر قادر به بلند شدن و حرکت نبودم. وقتی تیر به بدنم اصابت کرد، دیگر نمیتوانستم صحبت کنم. من را داخل یک جیپ انداختند و در مسیر، جراحتهایم بدتر شد. آنقدر وضعیت بد بود که دیگر نمیتوانستم حرفی بزنم تا اینکه به بیمارستان منتقل شدم.
در ادامه فیلم گفتگو را ببینید:
انتهای پیام/