گفتگو با همسر شهید مدافع حرم«سعید قارلقی»
«رقیه قارلقی» همسر شهید، با یادآوری روزهای سخت زندگی مشترکشان از تلاش و فداکاری‌های شوهرش سخن می‌گوید. او می‌گوید که سعید همیشه با روحیه بسیجی و ایثارگرانه در جبهه‌ها حضور داشت و حتی پس از بازنشستگی از نیروی هوایی سپاه، به مبارزه با تکفیری‌ها در عراق رفت تا اثری از خود به یادگار بگذارد.

زندگی ما با ایثار و فداکاری آغاز شد

به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «سعید قارلقی» 12 بهمن ماه 1345 در شهرستان کنگاور از توابع استان کرمانشاه به دنیا آمد. والدین سعید بعد از ازدواج اش از کنگار به محله امام زاده حسن (ع) رفتند و هر چهر فرزندشان همان جا به دنیا آمدند. سعید دومین فرزند خانواده بود، 12 ساله بود  که پدرش از دنیا رفت و مادر به سختی فرزندانش را بزرگ کرد. او در دوران انقلاب بسیار فعال بود و در تظاهرات علیه رژیم شاه مدام شرکت داشت. سال 1364 با خانم «رقیه قارلقی» که دختر خاله اش بود ازدواج کرد و حاصل زندگی مشترک شان یک پسر و دو دختر است.

در ادامه گفتگو با «رقیه قارلقی» همسر شهید را می خوانید:

همسرم کارمند نیروی هوایی سپاه بود. مراسم ازدواج ما بسیار ساده بود، نامزدی ما هفت یا هشت ماه طول کشید تا عقد کردیم، در این مدت او به جبهه می رفت و می آمد.

زندگی ساده و پر از ایثار شهید قارلقی

زندگی مشترکمان در یک اتاق زیر زمینی شروع شد. چون خواهرم تازه ازدواج کرده بود و دست خانواده تنگ بود جهیزیه ی خیلی مختصری داشتم، چیزهایی همسرم آورد و چیزهایی من، زندگی را شروع کردیم.

غذای عروسی را مادرم درست کرد. در شهرستان به مهمان ها شام دادیم و با مینی بوس و چادر مشکی ، با صدای نوحه ی آهنگران به تهران آمدیم. یک هفته بعد از ازدواج سعید رفت و تا سه ماه نیامد. سال 1367 برادرش آقا حمید شهید شد. سعید آمد، اما مراسم سوم برادرش که تمام شد، دوباره رفت، اما این بار همه ی جوان های فامیل با او رفتند!

مجروحیت در عملیات خرمشهر و ادامه مسیر جهاد

او در عملیات آزاد سازی خرمشهر مجروح شد و ترکش در حفره بینی اش رفته بود، به مرور زمان ترکش از صوررتش خارج شد که آن را نگاه داشتیم الان هستیم. سعید تا سال 1367 که قطعنامه پذیرفته شد در جبهه بود.

اکثر این دوران پیش ما نبود، بعضی سال ها ما هم همراهش می رفتیم و در نزدیک ترین شهر به جبهه ای که بود مستقر بودیم، اما دیگر آرزویم این بود که جنگ تمام شود.

روز شهادتش ساعت هفت یا هشت صبح به وقت ایران بود که دلم شور افتاد، به دخترم گفتم: با بابا تماس بگیر ببین چه کار می کند؟

تماس گرفت، گفت: خوبم الان داریم ادامه ی کار احداث پل را شروع می کنیم، شما تلفن را قطع کنید 10 دقیقه دیگر تماس می گیرم. الان چند سال از آن 10 دقیقه گذشته است.

شهادت در برابر تکفیری ها و وصیت نامه ای که به یادگار ماند

سعید بعد از بازنشستگی از نیروی هوا فضای سپاه چند سالی از طریق رانندگی ماشین سنگین به امرار معاش می پرداخت و بعد از نا امن شدن حریم عتبات عالیات عراق تصمیم به مبارزه با تکفیری ها گرفت.

قرار بود در منطقه فلوجه پلی احداث کنند، چون او در معماری و عمران سر رشته داشت مسئولیت احداث پل را بر عهده گرفت و گفت می خواهم اثری از خودم به یادگار بگذارم. یک شب تا صبح کار کردند بعد برای نماز صبح و استراحت به محل استقرار برگشتند.

بعد از چند ساعت دوباره به محل استقرار پل برگشتند. ظاهرا در یکی دو ساعتی که برای نماز و استراحت رفته بودند، داعشی ها زیر ماشین آلات آن ها مواد منفجره کار گذاشته بودند، آن ها هم بی خبر تا ماشین را روشن کردند منفجر شد.

سعید یک عمر بسیجی بود، بسیجی ماند و همین روحیه بسیجی باعث شد تا عاقبت به خیر شود.

سعید به پسرش وصیت کرده بود قبل از خاکسپاری اش زیارت عاشورا را در مزارش قرائت کنند.

مزار شهید قارلقی در بهشت زهرا (س) تهران، کنار مزار برادر شهیدش است.

انتهای پیام/

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده