زندگی ما با ایثار و فداکاری آغاز شد
به گزارش نوید شاهد کرمانشاه، شهید «سعید قارلقی» 12 بهمن ماه 1345 در شهرستان کنگاور از توابع استان کرمانشاه به دنیا آمد. والدین سعید بعد از ازدواجش از کنگار به محله امام زاده حسن (ع) رفتند و هر چهار فرزندشان همان جا به دنیا آمدند. سعید دومین فرزند خانواده بود، 12 ساله بود که پدرش از دنیا رفت و مادر به سختی فرزندانش را بزرگ کرد. او در دوران انقلاب بسیار فعال بود و در تظاهرات علیه رژیم شاه مدام شرکت داشت. سال 1364 با خانم «رقیه قارلقی» که دختر خالهاش بود ازدواج کرد و حاصل زندگی مشترک شان یک پسر و دو دختر است.
در ادامه گفتگو با «رقیه قارلقی» همسر شهید را میخوانید:
همسرم کارمند نیروی هوایی سپاه بود. مراسم ازدواج ما بسیار ساده برگزار شد، نامزدی ما هفت یا هشت ماه طول کشید تا عقد کردیم، در این مدت او به جبهه رفت و آمد داشت.
زندگی ساده و پر از ایثار شهید قارلقی
زندگی مشترکمان در یک اتاق زیر زمینی شروع شد. چون خواهرم تازه ازدواج کرده و دست خانواده تنگ بود جهیزیه خیلی مختصری داشتم، چیزهایی همسرم آورد و چیزهایی من، زندگی را شروع کردیم.
غذای عروسی را مادرم درست کرد. در شهرستان به مهمانها شام دادیم، با مینی بوس و چادر مشکی، با صدای نوحه آهنگران به تهران آمدیم. یک هفته بعد از ازدواج سعید رفت و تا سه ماه نیامد. سال 1367 برادرش آقا حمید شهید شد. سعید آمد اما مراسم سوم برادرش که تمام شد، دوباره رفت و این بار همه جوانهای فامیل با او رفتند!
مجروحیت در عملیات خرمشهر و ادامه مسیر جهاد
او در عملیات آزادسازی خرمشهر مجروح شد، ترکش به حفره بینیاش رفته بود، به مرور زمان ترکش از صوررتش خارج شد. سعید تا سال 1367 که قطعنامه پذیرفته شد در جبهه بود.
اکثر این دوران پیش ما نبود، بعضی سالها ما هم همراهش میرفتیم و در نزدیکترین شهر به جبهه مستقر بودیم، اما دیگر آرزویم این بود که جنگ تمام شود.
روز شهادتش، ساعت هفت یا هشت صبح به وقت ایران بود که دلم شور افتاد، به دخترم گفتم: با بابا تماس بگیر ببین چه کار میکند؟
تماس گرفت، گفت: خوبم الان داریم ادامهی کار احداث پل را شروع میکنیم، شما تلفن را قطع کنید، 10 دقیقه دیگر تماس میگیرم. الان چند سال از آن 10 دقیقه گذشته است.
شهادت در برابر تکفیریها و وصیتنامهای که به یادگار ماند
سعید بعد از بازنشستگی از نیروی هوا فضای سپاه چند سالی از طریق رانندگی ماشین سنگین به امرار معاش میپرداخت و بعد از ناامن شدن حریم عتبات عالیات عراق تصمیم به مبارزه با تکفیریها گرفت.
قرار بود در منطقه فلوجه پلی احداث کنند، چون او در معماری و عمران سر رشته داشت مسئولیت احداث پل را بر عهده گرفت و گفت میخواهم اثری از خودم به یادگار بگذارم. یک شب تا صبح کار کردند بعد برای نماز صبح و استراحت به محل استقرار برگشتند.
بعد از چند ساعت دوباره به محل استقرار پل برگشتند. ظاهرا در یکی دو ساعتی که برای نماز و استراحت رفته بودند، داعشیها زیر ماشین آلات آنها مواد منفجره کار گذاشته بودند، آنها هم بیخبر تا ماشین را روشن کردند که منفجر شد.
سعید یک عمر بسیجی بود، بسیجی ماند و همین روحیه بسیجی باعث شد تا عاقبت به خیر شود.
سعید به پسرش وصیت کرده بود قبل از خاکسپاریاش زیارت عاشورا را در مزارش قرائت کنند.
مزار شهید قارلقی در بهشت زهرا (س) تهران، کنار مزار برادر شهیدش آرام گرفت.
انتهای پیام/